گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آله نویسه گردانی: ʼALH آله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) َاله . در ترشاله ، تفاله ، چاله ، چغاله ، درغاله ، دنباله ، سکاله ، کشاله ، کلاله ، کنغاله ، کنگاله ، گاله و مچاله مانند آل (َال ) علامت نسبت و گاهی ادات تشبیه است ۞ . رجوع به آل شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی الح الح . [ اَ حِن ْ ] (ع اِ) الحی ٔ. ج ِ لَحْی ْ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به لحی شود. الة الة. [ اَل ْ ل َ ] (ع اِ) نیزه ٔ سخت کوتاه . (مهذب الاسماء). ج ، اَل ّ، اِلال . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). نیزه ٔ کوچک ک... الة الة. [ اِل ْ ل َ ] (ع اِ) هیئت نالندگی . (منتهی الارب ). نوعی از نالیدن . اَل ّ بمعنی نالیدن بیمار و بنای نوع از آن قیاساً اِلَّة است . || ق... الة الة. [ اُل ْ ل َ ] (ع اِ) ماشیه که چراگاه آن دور باشد. ج ، اُلَل . (منتهی الارب ). چارپایی که چراگاه آن دور است . (از اقرب الموارد). عاله عاله . [ ل ِه ْ ] (ع اِ) زن سبک وزن که آهنگ مختلف نماید و بر یک راه نرود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). طیاشه . (اقرب الموارد). || (اِ) ... علة علة. [ ع َل ْ ل َ ] (ع اِ) رجوع به عَلّت شود. علة علة. [ ع ِل ْ ل َ ] (ع اِ) رجوع به عِلّت شود.- حروف عله ؛ در عربی ، الف و واو و یاء است . (از اقرب الموارد). رجوع به «حرف عله » شود. عالة عالة. [ ل َ ] (ع اِ) ج ِ عائل . رجوع به عائل شود. (منتهی الارب ). || (اِ) شتر مرغ . (المنجد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || هر پوششی که... عالة عالة. [ عال ل َ ] (ع ص ) مؤنث عال . (اقرب الموارد). ابل عالة؛ شتران دوباره آب خورنده . و منه المثل عرض علی سوم عالة؛ أی لم یبالغ بیعی ... ظل اله ظل اله . [ ظِل ْ ل ُ اِ لاه ] (ع اِ مرکب ) هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضرة الذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و شا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود