اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آله

نویسه گردانی: ʼALH
آله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) َاله . در ترشاله ، تفاله ، چاله ، چغاله ، درغاله ، دنباله ، سکاله ، کشاله ، کلاله ، کنغاله ، کنگاله ، گاله و مچاله مانند آل (َال ) علامت نسبت و گاهی ادات تشبیه است ۞ . رجوع به آل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اله آزار. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ العازار. معاون و نایب مناب حضرت داود بود. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2609 شود.
اله آباد. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به اﷲآباد شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جلال خدا . بزرگی خدا . نامی برای افراد مذکر.
به معنی کشته شده در راه خدا می باشد/از القاب حضرت اسماعیل (ع)
حامد اله . [ م ِدِ اُ ل ُه ْ ] (اِخ ) رجوع به حامدبن محمد اله شود.
حرف عله . [ ح َ ف ِ ع ِل ْ ل َ / ل ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الف و واو و یاء را بدین نام خوانند، و آنها را حروف مصوته و جوفیة نیز گویند واگر ...
اله گی یا. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ نام شهری بود در نزدیک فرات (از کشور عراق کنونی ). رجوع به تاریخ ایران باستان ص 2475 شود.
حروف عله . [ ح ُ ف ِ ع ِل ْ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف عله شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.