گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۵ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد جرجانی ادریسی . او راست : تاریخ جرجان . و نیز رجوع به ادریسی (علی بن محمدبن ...) و جرجانی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد جزار، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین . رجوع به علی جزار شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدجعفر استرآبادی تهرانی . رجوع به علی استرآبادی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدجعفر حسنی حسینی یزدی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر یزدی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد جمالی حنفی . رجوع به علی جمالی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدجوادبن علی بن موسی الرضا علیهم السلام ، ملقّب به نقی . دهمین امام از ائمه ٔ شیعه ٔ اثناعشریه . رجوع به ابوالحسن ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد چتالجه وی رومی حنبلی . رجوع به علی چتالجه وی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد حجازی قاینی . رجوع به علی حجازی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد حداد نصری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حداد و طبسی (علی بن محمد...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد حر عاملی کرکی . رجوع به علی حر شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۴۶ ۱۴۷ ۱۴۸ ۱۴۹ ۱۵۰ صفحه ۱۵۱ از ۵۷۹ ۱۵۲ ۱۵۳ ۱۵۴ ۱۵۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود