گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۶ ثانیه واژه معنی علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به وصفی . رجوع به علی رضا (ابن حسین ...) ... علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بیهقی حنفی ، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بیهقی شود. علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن حسین بن محمد سغدی حنفی . رجوع به علی سغدی شود. علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن حسین مروزی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی مروزی شود. علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ )ابن خلیل طرابلسی . رجوع به علاءالدین طرابلسی شود. علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن زکریابن مسعود حنفی . رجوع به علی (ابن زکریا...) شود. علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن زکی بوسنوی رومی حنفی . رجوع به علی بوسنوی شود. علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن سعید رستغفنی حنفی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی رستغفنی شود. علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن سلطان محمد هروی قاری حنفی ،مکنّی به نورالدین . رجوع به قاری و علی قاری شود. علی حنفی علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن سنجر بغدادی حنفی ، مشهور به سماک (یا ابن سباک ) و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۴۳ ۲۴۴ ۲۴۵ ۲۴۶ ۲۴۷ صفحه ۲۴۸ از ۵۷۹ ۲۴۹ ۲۵۰ ۲۵۱ ۲۵۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود