گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۶ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسام الدوله . از سلاطین آل باوند. رجوع به علاءالدوله ٔ باوندی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسام الدین بن عبدالملک جونفوری هندی ، مشهور به متقی و ملقب به علاءالدین . رجوع به علی متقی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی ، مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین . رجوع به آرزو و به علی شاه بن حسام الدین ... شود. علی علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن . وی کاتب محمدبن محمود سبکتکین بود، و او ذواللسانین بوده است و در هر دو زبان عربی و فارسی شعر می گفت . (یادداشت... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن طرخان . از استادان موسیقی و غناء. رجوع به ابن طرخان (ابوالحسن علی ...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن ، مشهور به ابن ماشطة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن ماشطة،و کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 68 و الفهرست ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن ، ملقب به ابوالفرج . موسیقی دان متوفی در سال 721 هَ. ق .). او را کتابی است در موسیقی . (از معجم المؤلفین از تا... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن ابراهیم انکوری مصری ، مشهور به درویش . رجوع به علی یمنی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن ابی بکربن حسن بن علی خزرجی زبیدی یمنی ، مشهور به ابن وهاس و ملقب به موفق الدین و مکنی به ابوالحسن . رجو... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن ابی فرج احمد، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به رئیس الرؤساء ابن مسلمة. از وزرای عادل و دانشمند بود. وی در سال ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۰ ۴۱ ۴۲ ۴۳ ۴۴ صفحه ۴۵ از ۵۷۹ ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود