اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلی

نویسه گردانی: ʼALY
آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .
- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.
- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.
- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۲ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالقاهربن آسه ، مکنّی به ابومحمد. وی عالم به علم فرائض بود و در ربیعالاول سال 530هَ . ق . درگذشت . او را تألیفا...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکافی بن علی بن تمام بن یوسف بن موسی بن تمام انصاری خزرجی سبکی شافعی ، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالح...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن طرخان حموی صفدی ، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حموی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن علی ابن محمدبن علی بن عبدالحمید حسینی علوی نیلی نجفی ، مشهور به نسابة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن علی طباطبائی بروجردی . رجوع به علی بروجردی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن محمدبن محمدبن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری ، ملقّب به زین العابدین . رجوع به علی بصری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم باکوئی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فریدالدین . رجوع به علی باکوئی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم کاتب . به عربی شعر می گفت و دیوان او سی ورقه است . (از الفهرست ابن الندیم ).
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، مکنّی به ابوالحسن . تابعی است . نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود. در «منتهی الارب » آمده است که : «علی بن...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، مشهور به زین العرب مصری . رجوع به علی زین العرب شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.