گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۹۴ ثانیه واژه معنی علی تبریزی علی تبریزی . [ ع َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) (علیخان ...) ابن مقیم بن شاهمیر تبریزی ، ملقّب به جواهررقم . رجوع به علی جواهررقم شود. علی تبریزی علی تبریزی . [ ع َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) ابن موسی بن شفیعبن رفیع تبریزی ، ملقّب به ثقةالاسلام . رجوع به علی خراسانی (ابن موسی بن محمدشفیعبن مح... علی تبریزی علی تبریزی . [ ع َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) ابن نصربن هارون بن ابی القاسم حسینی یا موسوی تبریزی ، ملقّب به معین الدین یا صفی الدین و متخلص به قاس... علی تبریزی علی تبریزی . [ ع َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) (میر...) حسینی تبریزی خطاط، ملقّب به ظهیرالدین و قدوةالکتاب . وی شاعر و خطاط بود و برخی او را اولین کسی ... علی تبریزی علی تبریزی . [ ع َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) (خواجه ...) شطرنجی . وی از بزرگان معاصر امیرتیمور گورکانی بود. رجوع به علی شطرنجی شود. علی ترشیزی علی ترشیزی . [ ع َ ی ِت ُ ] (اِخ ) (علی شهاب ...). رجوع به علی شهاب شود. علی تطوانی علی تطوانی . [ ع َ ی ِت َ ] (اِخ ) ابن محمد برکه ٔ تطوانی مغربی ، مکنّی به ابوالحسن ، نحوی بود و در سال 1020 هَ . ق . درگذشت . اوراست : 1 - شرح... علی بیضاوی علی بیضاوی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل بن علی بن محمدبن داود بیضاوی الاصل مکی شافعی ، مشهور به زمزمی و ملقّب به نورالدین .... علی بهرمسی علی بهرمسی . [ ع َ ی َ ؟ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ بهرمسی محلی شافعی ، ملقب به نورالدین و مکنّی به ابومحمد. رجوع به علی محلی شود. علی بیکندی علی بیکندی . [ ع َ ی ِ ک َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن ابی بکربن علی نسفی بیکندی . رجوع به علی نسفی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۷۷ ۴۷۸ ۴۷۹ ۴۸۰ ۴۸۱ صفحه ۴۸۲ از ۵۷۹ ۴۸۳ ۴۸۴ ۴۸۵ ۴۸۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود