اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلی

نویسه گردانی: ʼALY
آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .
- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.
- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.
- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۳.۸۸ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طاووس . علی بن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن طاووس علوی فاطمی ، مشهور به ابن طاووس و مکنّی به ابوالقاسم وملقب ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طاهر، مشهور به سیدمرتضی علم الهدی . برادر سیدرضی .رجوع به علم المهدی موسوی (علی بن ابی احمد...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طاهربن جعفر سلمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سلمی (ابن طاهر...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طاهربن معوضةبن تاج الدین قرشی اموی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسین دولت بنی طاهر در...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طبیب . علی بن نصر، مشهور به ابن طبیب و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بن نصر شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طرادبن دبیس اسدی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اسدی (ابن طراد...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طرادبن محمد زینبی ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به شرف الدین . رجوع به علی زینبی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طرخان . علی بن حسن ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن طرخان . از استادان موسیقی و غناء. رجوع به ابن طرخان (ابوالح...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طلحة، مکنّی به ابوالحسن . تابعی است . و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن طلحةبن طاهر ذوالیمینین . وی پس از اینکه پدرش طلحة در سال 213 هَ . ق . در خراسان درگذشت ، قائم مقام وی شد و در نواحی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.