گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۹ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ تونسی ، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی تونسی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ خفاجی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی خفاجی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ سفطی مصری مالکی مشهور به وراق و ملقّب به نورالدین ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی وراق شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ششتری نمیری اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ششتری شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شونی احمدی مصری شافعی . رجوع به علی شونی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شیفتکی شیرازی شافعی ، ملقّب به شرف الدین .رجوع به علی شیرازی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ طحان ازهری مصری . رجوع به علی طحان شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ )ابن عبداﷲ طوری مصری حنفی . رجوع به علی طوری شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ عربی حلی ، مشهور به ابن لجام و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی عربی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ عسیلی . رجوع به علی عسیلی (ابن محمد...) شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۹۴ ۹۵ ۹۶ ۹۷ ۹۸ صفحه ۹۹ از ۵۷۹ ۱۰۰ ۱۰۱ ۱۰۲ ۱۰۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود