آمر
نویسه گردانی:
ʼAMR
آمر. [ م ِ ] (ع ص ) فرماینده . فرمانده . کارفرما. صاحب امر. ج ، آمِرین . || (اِ) ششم روز از ایام عجوز یا چهارم روز آن .
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن عمرو احموسی . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن فارض . نسب وی چنین است : عمربن علی بن مرشدبن علی حموی مصری ، مکنی به ابوحفص و ابوالقاسم و ملقب به شرف الدین...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن فرحان طبری . رجوع به عمر طبری شود.
عمر.[ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن فهد. رجوع به عمر هاشمی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم کوفی . رجوع به ابوزبید (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن قیس سندل . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن لحأبن حدیر. رجوع به عمر تیمی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مبارک ، مولای خزاعة. شاعری قلیل الشعر است . (از الفهرست ابن الندیم ).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر فارسکوری . ادیب قرن دهم و یازدهم هجری بود که بسال 1018 هَ .ق . درگذشت . رجوع به فارسکوری شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به جمال الاسلام . رجوع به ابن بزری شود.