اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آن

نویسه گردانی: ʼAN
آن . (ع پسوند)َان . در عربی چون پیش از یاء نسبت درآید شدت و مبالغه ٔ انتساب راست . و گفته اند برای تعظیم و تأکید است : باقلانی . بحری ، بحرانی (شدیدالحمرة). برّی ، برّانی .تحتانی . جسدانی . جسمی ، جسمانی . حقانی . دَیرانی (خداوند دیر). ربّی ، ربّانی . رقبانی (ستبرگردن ). روحی ، روحانی . شَعْرانی (پُرموی ). شهوانی . صمدانی . طولانی . ظلمانی . عبرانی . عصبی ، عصبانی . عضلی ، عضلانی . عقلانی . فوقانی . لحمانی . لحیانی (بلندریش ). نفسانی . نورانی . هندوانی . هیولانی . و در بعض امثله ٔ فوق ظاهراً افاده ٔ مطلق نسبت کند، از قبیل عبرانی ، دیرانی :
دودندان میان دو لب همچو نائی
که ناگه از او درکشی هندوانی .

منوچهری .


غریب از جاه نورانی ز نافرمانی لشکر
بدست دشمنان درمانده اندر چاه ظلمانی .

سنائی .


ز بدروئی ّ و خودرائی همه یکبارگی رفته
ز گلشنهای روحانی بگلخنهای جسمانی .

سنائی .


که گر تأیید عقل کل نبودی نفس کلی را
نگشتی قابل نفس دوم نقش هیولانی .

سنائی .


در دماغ و جگر بدوزیده
روح طبعی ّ و روح نفسانی .

سنائی .


هر آنکو گشت پرورده بزیر دامن خذلان
گریبان گیر او ناید دمی توفیق ربانی .

سنائی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آن . (ضمیر، ص ) اسم اشاره بدور، چنانکه «این » اسم اشاره به نزدیک است . ج ، آنان ، آنها. و گویند آنان مخصوص بذوی الروح و آنها در غیرذوی الروح...
آن . (حرف اضافه ) بنا بگفته ٔ صاحب مجمل التواریخ این کلمه در قدیم معنی «از» میداده است : بر سر حد پارس شهری بنا کرد به آن ایمدگواد نام کر...
آن . [ ن ِ ] (ضمیر ملکی ) مال ِ. متعلق به . ازملک . و گاهی ازآن ِ و زآن ِ گویند : اسبی بود آن ِ منذر اشقر. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و همه ٔ گوسفندا...
آن . (ع اِ) وقت . هنگام . لحظه ای که در آنی . دَم . وقت حاضر، متوسط میان ماضی ومستقبل . اندک زمان . ج ، آنات : در یک آن . آن به آن .
آن . (ع پسوند) َان . علامت تثنیه در حال رفع: اَبَوان . توأمان . شِعْرَیان . فرقدان . مَلَوان : شده شِعْرَیانش چو دو چشم مجنون شده فرقدانش چ...
آن . [ نِن ْ ] (ع ص ) اعلال شده ٔ آنی . سخت گرم . || نزدیک . || بردبار.
آن /'ān/ برای اشاره به دور یا شخص غایب به کار می‌رود. Δ تنها در صورت همراه شدن با یک اسم نقش صفت پذیرد. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. ثانیه، حین،...
آن. (ا.). (اِ) حُسن. چگونگی و کیفیت خاص در حسن و زیبائی و جز آن که عبارت از آن نتوان کرد و تنها بذوق توان دریافت . همان که شاعر گوید : لطیفه ای است نه...
په آن . [ پ ِ ] (اِخ ) ۞ در باستان شناسی یونان سرودی به افتخار آپولون رب النوع سرود جنگ و پیروزی .
په آن . [ پ ِ ] (اِخ ) (ژول ) ۞ جراح فرانسوی . مولد ماربوئه (اور - اِ - لوار) (1830 - 1898 م .).
« قبلی صفحه ۱ از ۱۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.