اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آوخ

نویسه گردانی: ʼAWḴ
آوخ . [ وَ ] (صوت ، اِ) دریغا. دریغ. افسوس . آواخ . آه . آخ . آوَه . یاحسرتا. آواه . دردا :
بدرد دل آوخ که بریان شوند
چه بر حال من زار گریان شوند.

فردوسی .


۞
گفت آوخ ! بفریفت مرا آنکه پدر ما را فریفت . (مجمل التواریخ ).
زدم ز عشق رخش پیش از این هزار نوا
کنون ز خار خطش میزنم هزار آوخ
بدود دوزخ پوشیده عارضی چو بهشت
بهشتئی که دلم تفته داشت چون دوزخ .

سوزنی .


تهدید تیغ میدهد آوخ کجاست تیغ
تا چون جلیس دست بگردن درآورم .

خاقانی .


جهان دست جفا بگشادآوخ
وفا را زور بازوئی نمانده ست .

خاقانی .


گفت آوخ بعد هستی نیستی
گفت جرمت آنکه افزون زیستی .

مولوی .


ما کشته ٔ نفسیم و بس آوخ که برآید
از ما بقیامت که چرا نفس نکشتیم .

سعدی .


آوخ که چو روزگار برگشت
از من دل و صبر و یاربرگشت .

سعدی .


- آوخ کردن ؛ تأوّه . (زوزنی ).
|| (اِ) نصیب و قسمت :
از تو پیش که و کجا نالم
کآوخم از تو جز غم دل نیست ؟

شهید قمی (از فرهنگ جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
آوخ . [ وُ ] (اِخ ) نام کوهی است بسرحد غربی ایران ، میان لادین و مرغاب ، نزدیک کوه ماهی هلانه و کوه مورشهیدان .
اوخ . (اِ صوت )آوازی که هنگام درد کشیدن برآرند. || (عامیانه ) در تداول کودکان جراحت . ریش : دستم اوخ شده .
آخ و اوخ . [ خ ُ ] (اِ صوت مرکب ، از اتباع ) حکایت صوت ناله ٔ بیمار و مانند آن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
محمدرضا
۱۴۰۰/۰۳/۰۴
0
0

عالی


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.