آهن
نویسه گردانی:
ʼAHN
آهن . [ هَُ ] (اِ) آهون . نقب .
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
آهن خای . [ هََ ] (نف مرکب ) کنایه از اسب سرشخ پرزور باشد. (برهان ).
آهن داغ . [ هََ ] (اِ مرکب ) عمل سوختن جزئی از پوست تن جانور را با آهن تفته برای نشان و علامت یا مداوا و چاره ٔ دردی . کَی ّ. کاویا. || آهن...
آهن پوش . [ هََ ] (ن مف مرکب ) آهن پوشیده . پوشیده ٔ به آهن .- آهن پوش کردن شیروانی ؛ پوشیدن آن به تنکه ٔ آهن .
خود آهن . [ دِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مغفر. (یادداشت بخط مؤلف ).
راه آهن . [ هَِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ دو خط آهن متوازی که بر آن قطار ماشین حرکت میکند. (فرهنگ نظام ). دو خط آهنی که از جایی بجا...
ریم آهن . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریماهن . چرک و کثافت آهن که در وقت گداختن در کوره می ماند و در پتک زدن از آن می ریزد. (ناظم الاطباء) (از انجمن...
نرم آهن . [ ن َ هََ ] (اِ مرکب ) اسم فارسی حدید انثی است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). ساجون . (مهذب الاسماء). مَذیل . آهن بر سه گونه است : شابورقان ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زاج آهن . [ ج ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زاج سبز. زاج فریک . برای تعیین اندازه ٔ نیترات نقره بکار میرود بدین طریق (بر طبق طریقه ٔ شارپ...