آیان
نویسه گردانی:
ʼAYAN
آیان . (ص ) شب دراز. (سروری از تحفةالسعاده ).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آیان . (نف ، ق ) در حال آمدن . || بدیهه . آمده .
خور آیان. مشرق، جهت طلوع خورشید. (منبع: واژه نامه زبان پاک احمد کسروی)
ایان . [ اَی ْ یا ن َ ] (ع ق ) کی و آن سؤال است از زمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) : یسئلونک عن الساعة ایان مرسیها. (قرآن 187/7).
عیان . (ع مص ) به چشم دیدن . (از اقرب الموارد). رویاروی چیزی را دیدن . (دهار). دیدن به چشم . (غیاث اللغات ). مُعاینه . رجوع به معاینه شود.
عیان . (ع اِ) یقین در دیدار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): لقیه عیاناً، رآه عیاناً؛ ملاقات کرد او را به چشم و در دیدن وی شک نکر...
عیان . (اِخ ) رجوع به علی عیان شود.
عیان . [ ع َی ْ یا ] (ع ص ) درمانده در کار و سخن . (منتهی الارب ). درمانده و آشفته و سرگردان . (ناظم الاطباء).کسی که راه مراد خود را نیافته ...
عیان . [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) شهری است به یمن از ناحیه ٔ مخلاف جعفر. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
عیان بین . [ عیام ْ ] (نف مرکب ) عیان بیننده . بیننده ٔ آنچه آشکار است . ظاهربین .- چشم عیان بین ؛ چشمی که آشکار چیزهای عینی را ببیند : به چ...
عیان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . واضح شدن . ظاهر گشتن : گر شاه بانوان ز خلاط آمده به حج نامش به جود در همه عالم عیان شده . خاقا...