اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اب

نویسه گردانی: ʼB
اب . [ اَب ب ] (ع اِ) گیاه . عشب . علف که چهاروا و بهائم خورد. آنچه از زمین روید. سبزه . || چراگاه . مَرعی ̍. مرتع. گیاه زار. چمن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آب دریا. (ا. ف.) آب دریاها و اقیانوس ها که نوعا شور است و به عربی ماء البحر گویند. میانگین شوری آب اقیانوس‌ها حدود ۳.۵٪ (۳۵ گرم در لیتر) است. یعنی هر ...
نام یکی از مزارع جنوب شرقی نیم ور (استان مرکزی)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
یکی از مناطق اهواز میباشد
شوره آب . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آب شور. آب ناخوش : و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامه ٔ ابن ا...
عالم آب . [ ل َ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نشأه ٔ شراب و عالم شراب و حالت می نوشی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حالت باده گساری . حالت می...
قبک آب .[ ق ُب ْ ب َ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب . (آنندراج ). || جل وزغ و طحلب . (ناظم الاطباء).
غریق آب . [ غ َ ] (اِ مرکب ) آب ژرف و عمیق . (ناظم الاطباء).
کشته آب . [ ک ِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) میوه های خشک در آب خیسانده . کشته ٔ تر نهاده مانند آلو و گوجه ٔ برقانی (برغانی ) و برگه ٔ هلو و زردآلو و غ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.