اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اب

نویسه گردانی: ʼB
اب . [ اَب ب ] (اِخ ) نام شهرکی به یمن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
دره آب خوش . [ دَ رِ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مزارعی بخش برازجان ، ساحل رودخانه ٔ شاپور به فارس . (از فرهنگ جغرافیایی...
دم آب منگنان . [ دَم ْ، م َ گ ِ ] (اِخ ) دهیست از دهستان میداود (سرگچ ) بخش جانکی گرمسیری شهرستان اهواز. آب آن از چشمه است و 240 تن سکنه د...
دم به آب زنک . [ دُب ِ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) قسمی از دم جنبانک درشت تر و کوتاهتر از دم جنبانک . سقاچه . رفراف . خاطف ظله . قسمی مرغ خرد که بر لب آب...
کالا آب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قیمت زیاده از ارزش گفتن . (آنندراج ). بنجل آب کردن : بها کم است جگرگوشه های اشک مراکه گفته بود که ...
رویِ آب بخندی. اصطلاحی است در زبان محاوره ای به معنی بمیری. این اصطلاح بر اساس غُسل مردگان است بوسیلهٌ آب. این اصطلاح مترادف است با روی تختهٌ مرده شور...
گرم آب بالا. [ گ َ ] (اِخ ) مزرعه ای است از دهستان خار و طوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود. سکنه ٔ آن 35 تن است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
گنج آب آورده . [ گ َ ج ِ وَ دَ / دِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک . (آنندراج ) : اگر یک گنج بادآورد خسرو دیده در عمری مرا صد گنج آب آورده هر دم در...
گرم آب پائین . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود، واقع در 19000گزی جنوب خاوری بیار و 91000گزی جنوب شوس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خوش آب وهوائی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ هََ ] (حامص مرکب ) اعتدال . نه گرمی و نه سردی . نزهت . (یادداشت مؤلف ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.