ابرام
نویسه گردانی:
ʼBRʼM
ابرام . [ اَ ] (اِخ ) (به معنی پدر عالی ) برحسب روایات یهود نام اوّلی حضرت ابراهیم بوده و سپس به ابراهام موسوم شد یعنی پدر جماعت بسیار.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ابرام . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَرَم . کمزنان . آنان که از بخل قمار نکنند.
ابرام . [ اِ ] (ع مص ) سخت بتافتن . (زوزنی ). رَسن دوتا تافتن . جامه به ریسمان دوتا بافتن . || استوار کردن . کار محکم کردن . || بستوه آوردن...
ابرام /'ebrām/ ۱. اصرار کردن؛ پافشاری کردن در امری. ۲. (حقوق) تایید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا هم ارزش ۳. [قدیمی] استوار کردن؛ استواری. ۴. [قدی...
اصرار و ابرام . [ اِ رُ اِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) پافشاری و سماجت . دنبال کردن کاری با تأکید و سماجت .
آبرام . (اِخ ) رجوع به ابراهیم شود.