ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن استاد هرمز. از دست صمصام الدوله شش تن از فرزندان عزالدوله بختیاربن معزالدوله را اسیرکرد و نزد صمصام الدوله برد واو دوتن را بکشت و چهارتن دیگر را به زندان کرد و کرتی دیگر صمصام الدوله او را به بغداد به حرب بهاءالدوله فرستاد و چون خبر قتل صمصام الدوله بدو رسید، از بهاءالدوله امان طلبید و در سلک هواخواهان بهاءالدوله درآمد و او وی را برای دفع اولاد عزالدوله بفارس فرستاد. ابوعلی بدانجانب شتافت و بر ایشان غالب گشت .
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن ضحاک حسین خراسانی . معروف به خلیع شاعر. رجوع به ابن ضحاک ابوعلی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الحارث بن رحضةبن عامر قرشی . صحابی است . از مسلمین یوم الفتح . و او بیمامه کشته شد.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یحیی بن خاقان .مقتدر خلیفه پس از عزل ابن فرات علی بن محمد، به سال 299 هَ . ق . ابوعلی را بوزارت برد...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن عطا. پس از وفات شمس الدوله چون شیخ الرئیس ابوعلی حسین بن عبداﷲبن سینا را کرت دیگر بوزارت پسر شمس الدوله نام...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن فضال . حسن بن علی . رجوع به ابن فضال ابوعلی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن ماکولا. وزیر جلال الدوله بویهی . هبةاﷲبن علی بن جعفر. صاحب حبیب السیر کنیت ابن ماکولا را ابوعلی آورده است و دی...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن مأمون . پدر ابوعلی . مأمون خوارزمشاه بود و چون درگذشت پسر او موسوم به ابی علی بجای پدر نشست و برای استحکام ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن محتاج . احمدبن ابی بکر محمد. رجوع به ابوعلی محتاج شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن قطب الدین . او راست : رساله ای در الفاظ کفر.
ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) ابن مطهر. رجوع به حبط ج 1 ص 235 شود.