ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن مأمون . پدر ابوعلی . مأمون خوارزمشاه بود و چون درگذشت پسر او موسوم به ابی علی بجای پدر نشست و برای استحکام امر خویش خواهر محمودبن سبکتکین را بخواست و بزنی کرد و تا بزیست قاعده ٔ مصادقت میان او و محمود برقرار بود و پس از وی برادر وی مأمون بن مأمون بجای او خوارزمشاهی یافت و مخلّفه ٔ برادر را خطبه کرد و محمود بدان رضا داد و آنگاه که ینالتکین با رؤسای دیگر سپاه ، خوارزمشاه مأمون بن مأمون را بکشتند محمود بنام خونخواهی شوهرخواهر لشکر بخوارزم کشید و کشندگان مأمون را بسزا رسانید و مملکت خوارزم را ضمیمه ٔ ملک خویش کرد.
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) عبیدبن عبدالمجید الحنفی البصری . از روات حدیث است .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) عبیدبن علی . از روات است .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) عسل بن ذکوان العسکری . رجوع به عسل ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) علم الدین شاتانی . حسن بن سعیدبن عبداﷲبن بنداربن ابراهیم . فقیه و شاعر از مردم دیار بکر بود و بموصل اقامت گزید و ب...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) علی بن عبدالرحمن بن عیسی الهمدانی . رجوع به علی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) علی بن محمد المنجورانی البلخی . رجوع به علی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) علی بن منصوربن عبیداﷲ الخطیبی معروف به اجل ّ. رجوع به علی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) عمربن ابی سعیدعثمان . از سلاطین بنی مرین مراکش برادر ابوالحسن علی و چون او اکبر اولاد پدر بود، ابوسعید عثمان ولایت ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) عمربن محمدبن خلیل سکونی . رجوع به عمر... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) عمربن محمد شلوبین یا شلوبینی . رجوع به شلوبین و شلوبینی شود.