ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) جوزجانی حسن بن علی . یکی از شیوخ طریقت خراسان . او در اواخر مائه ٔ سوم و اوایل مائه ٔ چهارم میزیسته است و درک صحبت محمدبن علی ترمذی و محمدبن فضل بلخی کرده و تصانیف چند داشته است . شیخ فریدالدین عطار گوید: او از کبار مشایخ و از جوانمردان طریقت بود و در مجاهده بکمال و او را تصانیف است در معاملات ، معتبر و مشهور و کلماتی مقبول و مذکور و مرید حکیم ترمدی بود. نقل است که گفت گمان نیکو بردن بخدای غایت معرفت بود بحق و گمان بد بردن بنفس اصل معرفت بود به نفس . رجوع به تذکرةالاولیاء فریدالدین عطار و نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 136 شود.
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مشرف الدولة. ابن بهاءالدوله . از سلاطین آل بویه (411 - 416 هَ . ق .). رجوع به مشرف الدوله شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مصری . حسن بن علی بن موسی . رجوع به ابوعلی حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) معتوه . یکی از عقلای مجانین . خلف بن سالم گوید: ابوعلی معتوه را گفتم مسکن تو کجاست . گفت در آن خانه که عزیز و ذ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) معقل بن یسار. صحابی است . رجوع به معقل ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) منصور. آمرباحکام اﷲبن مستعلی بن ظاهربن حاکم عبیدی . دهمین از خلفای عبیدی به مصر. رجوع به آمر باحکام اﷲ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) منصور. حاکم بأمراﷲبن العزیزبن معزبن منصوربن قائم بن مهدی فاطمی . رجوع به حاکم بأمراﷲ منصور... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) منصور ابوعلی عامر. رجوع به منصور... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) منطقی بصری . شاعری مادح عضدالدوله و ابن عباد و نصربن هارون و ابوالقاسم علأبن حسن و او را در علم منطق یدی طولی...
ابوعلی . [ اَ ع َ ](اِخ ) مهدی بن ابراهیم العمانی . از روات حدیث است .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مهندس مصری . ابن قفطی ذکر او آورده و گوید به مصر میزیست و دانای هندسه بود و در سال 530 هَ . ق . حیات داشت و از ف...