ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی .[ اَ ع َ ] (اِخ ) سندی . یکی از مشایخ صوفیه باواخر مائه ٔ دویم و اوائل مأئه ٔ سیم . او از استادان ابویزید بسطامی است و بایزید گفت من از او علم فناء در توحید آموختم و وی از من الحمد و قل هواﷲ فراگرفت و بازگفت تا بوعلی را ندیدم بعض مقامات مرا کشف نشد و هم فهم پاره ای سخنان شیوخ بر من مشکل بود. و ابوعلی گفت : علم کامل نشود جز بتهذیب حال و حال مهذب نگردد مگربیاری پیر و پیروی وی . از او وصیتی خواستند گفت : دل بد مدار و زبان از طعن دیگران کوتاه کن و خود را مستای و هنر مفروش . گفتند دنیا را چگونه یافتی ؟ گفت چون زندانی که هرلحظه امید رهائی از آن در دل می پروریدم . گفتند لذت و راحت دنیا در چیست ؟ گفت در مخالفت نفس . و شیخ روزبهان در شرح شطحیات ذکر او آورده است .
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن حسین بن ابی هریره فقیه شافعی . وی فقه از ابی العباس بن سریج و ابی اسحاق المروزی فراگرفت و به بغداد درس ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن حسین بغدادی . رجوع به حسن بن حسین بن ابی هریره بغدادی شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن خطیربن ابی الحسن النعمانی فارسی . نسبت او به نعمانیه قریه ای میان بغداد و واسط است . مولد او به سال 548 هَ...
ابوعلی .[ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن خلف بن عبداﷲبن ثلمیه یا بلیمه ۞ . رجوع به حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن خمیر الحرازی . از روات است و عمران بن بکار از او روایت کند.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن داودبن حسن بقار یا نقاش یانقاد قرشی کوفی . رجوع به نقاد ابوعلی حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن داود رقی . رجوع به حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن ربیع. از روات حدیث است .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن رشیق قیروانی ازدی . ادیب و شاعر. رجوع به ابن رشیق ابوعلی حسن شود.
ابوعلی . [ اَ ع ] (اِخ )حسن بن زیاد لؤلؤی . رجوع به لؤلؤی حسن ... شود.