ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی .[ اَ ع َ ] (اِخ ) سندی . یکی از مشایخ صوفیه باواخر مائه ٔ دویم و اوائل مأئه ٔ سیم . او از استادان ابویزید بسطامی است و بایزید گفت من از او علم فناء در توحید آموختم و وی از من الحمد و قل هواﷲ فراگرفت و بازگفت تا بوعلی را ندیدم بعض مقامات مرا کشف نشد و هم فهم پاره ای سخنان شیوخ بر من مشکل بود. و ابوعلی گفت : علم کامل نشود جز بتهذیب حال و حال مهذب نگردد مگربیاری پیر و پیروی وی . از او وصیتی خواستند گفت : دل بد مدار و زبان از طعن دیگران کوتاه کن و خود را مستای و هنر مفروش . گفتند دنیا را چگونه یافتی ؟ گفت چون زندانی که هرلحظه امید رهائی از آن در دل می پروریدم . گفتند لذت و راحت دنیا در چیست ؟ گفت در مخالفت نفس . و شیخ روزبهان در شرح شطحیات ذکر او آورده است .
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بصیر. از شعرای مخضرمی و مترسل بلیغ. میان او و ابی العینا مکاتبات و مهاجات بود. او راست : کتاب رسائل و دیوان شعر.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بغدادی . رجوع به ابوعلی قالی شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بلعمی . رجوع به بلعمی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) تمیم بن المعزبن المنصور القائم بن المهدی . رجوع به تمیم شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ](اِخ ) ثقفی . شیخ فریدالدین عطار گوید: امام وقت بودو عزیز روزگار و صحبت بوحفص و حمدون یافته و در نشابور تصوف از او آشکارا ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ثمامةبن شفی . از روات حدیث است .
ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) جبائی . محمدبن عبدالوهاب بن سلام بن خالدبن حمران بن ابان . از مردم خوزستان و اصلا فارسی است . یکی از شیوخ متکلمین ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفربن علی بن احمدبن حمدان اندلسی . امیر زاب از اعمال افریقیه . شهر مسیله را او پی افکنده است و ابوالقاسم محمدبن ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفربن فلاح کتامی . یکی از سرهنگان المعز تمیم بن معدبن منصور عبیدی صاحب افریقیه . و او در جنگ با حسن بن احمد قرمط...
ابوعلی .[ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفربن سیمون . از روات حدیث است .