ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) معتوه . یکی از عقلای مجانین . خلف بن سالم گوید: ابوعلی معتوه را گفتم مسکن تو کجاست . گفت در آن خانه که عزیز و ذلیل در آن برابر باشند گفتم آن خانه کدام است گفت گورستانها. گفتم از تاریکی شب بگورستانها ترا ترس نگیرد گفت تاریکی قبر در نظر آرم و از آنرو تاریکی شب بر من سهل آید. گفتم گاه باشد که چیزهای هول و بیمناک بچشم تو آید گفت باشد لکن در هول و هراس آن جهانی چیزهاست که این هراس و وحشت پیش آن بچیزی نیست . رجوع به صفة الصفوة چ حیدرآباد ج 2 ص 25 شود.
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن هیثم . حسن بن حسن ، یا حسین بصری . رجوع به ابن هیثم ابوعلی حسن ... و رجوع به نزهةالارواح شهرزوری ص 50 شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن یزیدالابلی . برادر یونس بن یزید. او از زهری روایت کند.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابونواس حسن بن هانی بن عبدالاول بن صباح اهوازی . رجوع به حسن ... و رجوع به ابونواس ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن ایوب المسوحی . رجوع به احمد... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) احمدبن اسماعیل بن الخصیب الانباری الکاتب .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) احمدبن افضل . رجوع به احمد... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) احمدبن جعفر دینوری . رجوع به احمد... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) احمدبن عاصم الانطاکی . رجوع به احمد انطاکی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحمن بن مندویه ٔ اصفهانی . رجوع به ابن مندویه ابوعلی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن الحسن المادرانی الکاتب . رجوع به احمد... شود.