اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابی

نویسه گردانی: ʼBY
ابی . [ اَ ] (ع اسم + ضمیر) (مرکب از اب ، پدر + یای متکلم وحده ) پدر من .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
صاعد آبی . [ ع ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن محمد شود.
دشت آبی . [ دَ ] (اِخ ) از بلوکات قزوین در جنوب شهر قزوین . عده ٔ قری 79. جمعیت 6000 تن . (از جغرافیای سیاسی کیهان ). دشتبی . دستبی . و رجوع ب...
راه آبی . [ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درنقاط مختلف جهان برای ایجاد سهولت و سرعت در کار مسافرت یا حمل و نقل از اقیانوسها و دریاها و دریاچ...
یقه ‌آبی. فرد و یا افرای از جامعه که اشتغال به کارهای دستی (به معنی کارگری) و کارخانه ای دارند. مترادف این عبارت در زبان انگلیسی «blue-collar» می باشد...
آ بی بی.[a bi bi]. مادر مادر بزرگ. در منطقه بنادکوک یزد تلفظ می شود.
نسخه رحلی قرانی چند جلدی از قرن 4-3 ه.ق. موسوم به آبی که بخاطر برگهای پوستی نیلی بی همتایش چنین نام گرفته و یکی از بلندآوازه ترین و بیاد ماندنی ترین...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خون آبی . (اِ مرکب ) زردآب . (یادداشت مؤلف ).
گرگ آبی . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج ، واقع در 5000گزی شمال خاوری کامیاران و 30000گزی مامی . ...
کشت آبی . [ ک ِ ] (ص نسبی مرکب ) مسقوی (با یاء مشدد). (یادداشت مؤلف ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.