اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اثآء

نویسه گردانی: ʼṮʼAʼ
اثآء. [ اِث ْ ] (ع مص ) تباه کردن درز چرم یا درفش سطبرزده برشته ٔ باریک دوختن آن . || مجروح گردانیدن و کشتن . (منتهی الارب ). || سفتن و سوراخ کردن مهره . || افساد کردن میان مردم .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
درخت اکالیپتوس
آسا. (پسوند) اَسا. ادات تشبیه است . سیل مثل . سیل مانند. سیل گون . سیل گونه . شبه سیل . سیل وار. سیل سان . نظیرسیل.
سیل واژه ای عربی است که واژه ی پارسی «آسا» به آن افزوده شده است؛ و پارسی جایگزین، این است: لوراسا lurâsâ (پارسی نو)*** فانکو آدینات 09163657861.
سرمه آسا. [ س ُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) سرمه سان . بمانند سرمه . همچون سرمه : خاک قدم او را سرمه آسا به چشم کشیدندی . (سعدی ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شعله آسا. [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب )مانند شعله . چون شعله . شعله وار. (یادداشت مؤلف ).
شق عصا. [ ش ِق ْ ق ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) (آنندراج ). خلاف . مخالفت . جدایی . از جماعت جداشدن . کناره کردن از جماعت . رأی خلاف جماعت ...
صاعقه آسا. [ ع ِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) صاعقه مانند. شبیه به صاعقه در تندی و سرعت .
بلبل آسا. [ ب ُ ب ُ ](ص مرکب ، ق مرکب ) چون بلبل . بلبل مانند : بلبل آسا بر او درود آوردوز درختش چو گل فرود آورد.نظامی .
بهشت آسا. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت آئین . بهشت گونه . بهشت مانند : خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.