اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اثم

نویسه گردانی: ʼṮM
اثم . [ اَ ] (ع مص ) بزه شمردن بر کسی . گناهکار شمردن : اَثمه ُ اﷲ فی کذا؛ گناهکار شمراد او را خدای در این کار. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عسم . [ ع َ س َ ] (ع اِمص ) خشکی است در بند دست و پا که از آن دست و پا کژ گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسم است مصدر عسم را، گوی...
عسم . [ ع ُ س ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَسوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عسوم شود. || ج ِ عاسِم . (ناظم الاطباء). رجوع به عاسم ش...
عصم . [ ع َ ] (ع مص ) ورزیدن . (از منتهی الارب ). اکتساب و کسب کردن . (از اقرب الموارد). کسب . (تاج المصادر بیهقی ). || چنگ زدن به کسی . (ا...
عصم . [ ع َ ص َ ] (ع مص ) سپید گردیدن دست آهو. (از منتهی الارب ). «اعصم » شدن آهوو بز کوهی . (از اقرب الموارد). رجوع به اعصم شود.
عصم . [ ع َ ص َ ] (ع اِمص ) سپیدی است در دستهای چهارپایان . (از اقرب الموارد).
عصم . [ ع ِ ص َ ] (ع اِ) ج ِ عِصمة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عِصمة شود. || ج ِ عُصمة. (منتهی الارب ). رجوع به عُصمة شود.
عصم . [ ع ُ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ هر چیزی . (از اقرب الموارد). || باقی مانده ٔ اثر حنا و قطران و خضاب و مانند آن در دست و پا. (منتهی الارب ). ...
عصم . [ ع ُ ص ُ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ هر چیزی . (از اقرب الموارد). || باقی مانده ٔ اثر حنا و قطران و خضاب و مانند آن در دست و پا. (منتهی الارب...
عصم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام جبلی است ازآن ِ هذیل . || قلعه ای است ازآن ِ بنی زبید در یمن ، و آن را عُصُم نیز گویند. (از معجم البلدان ) (از منته...
عصم . [ ع ُ] (اِخ ) ابن وهب بن ابی ابراهیم تمیمی برجمی ، مکنی به ابوشبل . شاعر و از اهالی بصره بود. وی در زمان مأمون خلیفه می زیست و او ر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۷ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.