اجر. [ اَ ] (ع اِ) پاداش عمل . (منتهی الارب ). پاداش نیک . مزد. اجرت . مزد کار
: بدرستی که او ضایع نمیگرداند اجر نیکوکاران را. (تاریخ بیهقی ). ج ، آجار، اُجور. || ثواب : چنان دید امیرالمؤمنین ... که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت بسوی بازیافت اجر و ثواب . (تاریخ بیهقی ). || ذکر نیکو. || کابین زنان . (منتهی الارب ). مهر زن . || (مص ) مزدور کسی بودن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || پاداش دادن . (منتهی الارب ). پاداش نیک دادن . مزد دادن . || استخوان شکسته پیوستن . استخوان بر کژی وادربستن . (تاج المصادر). به شدن استخوان شکسته بر کجی و ناراستی : اجرت العظم انا؛ بستم استخوان شکسته را بر کجی (لازم و متعدی است ). (منتهی الارب ).
|| بکرایه دادن چنانکه مملوک را: اجر المملوک . (منتهی الارب ).
-
اجر بردن ؛ پاداش یافتن
: اندوزد از عبادت یزدان عدوی او
اجری که برهمن برد از طاعت صنم .
عرفی .
-
اجر غیرممنون ؛ ثواب بی نقصان .