احباب
نویسه گردانی:
ʼḤBAB
احباب . [ اِ ] (ع مص ) بخفتن شتر. (زوزنی ). فروخفتن شتر و مانده گردیدن یا شکستن عضو آن یا بیمار شدن آن و بر جای ماندن تا بمیرد. (منتهی الارب ). || به شدن از بیماری . || دانه گرفتن کشت . (منتهی الارب ). بادانه شدن کشت . (تاج المصادر). || دوست داشتن کسی را. (منتهی الارب ). || برگزیدن . (وطواط).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
احباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حِب ّ. (زمخشری ). || ج ِ حُب ّ. || ج ِ حبیب : احباب ورا سعادت بی غم باد. منوچهری .این قابض ارواح ، این هادم ...
احباب . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است بدیار بنی سلیم . (منتهی الارب ). و ذکر آن در شعر آمده است . (معجم البلدان ). || شهری است در جنب سوارقیه از ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اهباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه و پاره شده . (آنندراج ): ثوب اهباب ؛ جامه ٔ پاره پاره شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
اهباب . [ اِ ] (ع مص ) بیدار کردن از خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیدار کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).