اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احباب

نویسه گردانی: ʼḤBAB
احباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حِب ّ. (زمخشری ). || ج ِ حُب ّ. || ج ِ حبیب :
احباب ورا سعادت بی غم باد.

منوچهری .


این قابض ارواح ، این هادم لذات است . این مفرق احباب است . (قصص الأنبیاء).
فروگذاری درگاه شهریار جهان
فراق جوئی از اولیا و از احباب .

مسعودسعد.


روزگار که مفرق احباب و ممزق اصحاب است ، میان ایشان تشتیت و تفریق رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
|| ج ِ حُب ّ. تغارها. کوزه های بزرگ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
احباب . [ اِ ] (ع مص ) بخفتن شتر. (زوزنی ). فروخفتن شتر و مانده گردیدن یا شکستن عضو آن یا بیمار شدن آن و بر جای ماندن تا بمیرد. (منتهی الار...
احباب . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است بدیار بنی سلیم . (منتهی الارب ). و ذکر آن در شعر آمده است . (معجم البلدان ). || شهری است در جنب سوارقیه از ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اهباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه و پاره شده . (آنندراج ): ثوب اهباب ؛ جامه ٔ پاره پاره شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
اهباب . [ اِ ] (ع مص ) بیدار کردن از خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیدار کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.