گفتگو درباره واژه گزارش تخلف احمد نویسه گردانی: ʼḤMD احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل ابی ثابت بن محمد آیدوغمش حنفی تمرتاشی . مفتی خوارزم ملقب بظهیرالدین و مکنی به ابومحمد. متوطن کارکنج ۞ . ازاوست : فتاوی التمرتاش . (کشف الظنون ). و کتاب التراویح و کتاب شرح الجامع الصغیر محمدبن حسن الشیبانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه واژه معنی احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خیالی (شمس الدین ...بن موسی ...). یکی از علمای عهد سلطنت محمدخان ثانی عثمانی . او مردی ادیب و فاضل و صالح بود و در ... احمد احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) خیبری . رجوع به احمدبن عبدالقاهر شود. احمد احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) خیوطی . رجوع به احمدبن علی الابار... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) داعی . از قدمای شعرای عثمانی است و از پیوستگان شاهزاده سلیمان چلبی پسر یلدرم با یزیدخان . اصل او از مردم کرمیان بود... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) دامغانی (قاضی ...). او راست : الاستظهار و الاخبار. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) داود نظام الدین (امیر...). خوندمیر در دستورالوزراء ص 352 و 353 آرد: در شهور سنه ٔ تسععشر و ثمانمائه (819 هَ . ق .) بسعی میر... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) درّانی . رجوع به احمدشاه افغان شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) درّ دوران . رجوع به احمدشاه افغان شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الدردیر. او راست کتاب اقرب المسالک الی مذهب مالک . و احمد الصاویر را بر آن کتاب حاشیه ای است بنام بلغةالسالک لأقرب... احمد احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) درویش (خواجه ....). رجوع به احمد قابض شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۴۳ ۲۴۴ ۲۴۵ ۲۴۶ ۲۴۷ صفحه ۲۴۸ از ۳۱۸ ۲۴۹ ۲۵۰ ۲۵۱ ۲۵۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود