گفتگو درباره واژه گزارش تخلف احمد نویسه گردانی: ʼḤMD احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل ابی ثابت بن محمد آیدوغمش حنفی تمرتاشی . مفتی خوارزم ملقب بظهیرالدین و مکنی به ابومحمد. متوطن کارکنج ۞ . ازاوست : فتاوی التمرتاش . (کشف الظنون ). و کتاب التراویح و کتاب شرح الجامع الصغیر محمدبن حسن الشیبانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۶.۷۶ ثانیه واژه معنی احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ذغله یا دقله . او راست : ایدرولیک یا علم حرکة المیاه و موازاتها (معرّب ) چ سنگی بولاق سال 1257 هَ . ق . و حساب المثلث... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ذوالسیفین . رجوع به احمدبن کنداجیق شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ذوالفضائل . رجوع به احمدبن محمد اخسیکتی ... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ذوالفقار. رجوع به ابوالحسن احمد و معجم المطبوعات شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) الذهبی . سومین از شرفای فلالی مراکش . (1139 تا 1141 هَ . ق .). احمد احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) رازی . رجوع به امین احمد... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رأس الأنصار. رجوع به احمدبن علی بن موسی ... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) راضی باللّه . رجوع به احمدبن جعفر راضی باللّه ... و راضی باللّه ... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رافع. رجوع به طهطاوی شود. (معجم المطبوعات ). احمد احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) رانی مکنی به ابوالفضل بن حسن واعظ دمشقی وی بدمشق فرود آمد و از ابوالحسن صخر الازدی حدیث شنود و ابن السمعانی گوید: ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۴۵ ۲۴۶ ۲۴۷ ۲۴۸ ۲۴۹ صفحه ۲۵۰ از ۳۱۸ ۲۵۱ ۲۵۲ ۲۵۳ ۲۵۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود