گفتگو درباره واژه گزارش تخلف احمد نویسه گردانی: ʼḤMD احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جابر بلادری مکنی به ابوالعباس است . او راست : استقصاء فی الأنساب و الاخبار. و آن را در چهل مجلّد تسوید کرد و بتکمیل آن توفیق نیافت . (کشف الظنون ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۹۶ ثانیه واژه معنی احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زوزنی . مکنی به ابوسهل بن محمد. یکی از مشاهیر فقهای شافعیه است و کتابی بنام جمعالجوامع بطرز مختصر مزنی کرده است . (... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زوزنی . مکنی به ابونصربن علی . وی از شعرای عهد عضدالدوله ٔ دیلمی است و در بغداد میزیست . رجوع به قاموس الاعلام شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زین الدین . رجوع به احمدبن احمد زبیدی شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زین الدین . رجوع به احمدبن احمد سروجی شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زین الدین . رجوع به احمدبن احمدبن احمدبن عبداللطیف ... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زین القضاة. رجوع به احمدبن محمدبن حجری ... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ژنده پیل . رجوع به احمدبن محمدبن جریر و احمدبن ابی الحسن بن محمدبن جریر... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سامری شامی مکنی به ابوالعباس اوراست : الجامع که شرح مجموع محمدبن شرف کسلائی است . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) السبتی . در مراکش رئیس متصوفه بوده . او راست : زایرجة ابی العباس الخزرجی . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سبط العجمی . رجوع به احمدبن ابراهیم بن محمد حلبی ... شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۵۰ ۲۵۱ ۲۵۲ ۲۵۳ ۲۵۴ صفحه ۲۵۵ از ۳۱۸ ۲۵۶ ۲۵۷ ۲۵۸ ۲۵۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود