احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن قاسم بن حسن بن علی مکنی به ابوبکر و ملقب به فلکی . و او جدّ ابوالفضل الفلکی الحافظ الهمذانیست . شیرویه گوید:احمد فلکی از حسن بن حسین تمیمی و ابوالحسن علی بن حسن بن سعد بزاز و ابوبکر عمربن سهل الحافظ روایت کند واز او دو پسر وی ابوعبداﷲ الحسین و ابوالصقر الحسن روایت کنند و گوید او امامی جامع در هر فن و عالم به ادب و نحو و عروض و سائر علوم و خصوصاً حساب بود و از اینرو او را احمد حاسب و احمد فلکی لقب میدادند ومردی باهیبت و نزد مردمان صاحب حشمت و منزلت بود و در ذی القعده ٔ سال 384 هَ . ق . در 85 سالگی درگذشت .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۴۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد عتابی ، مکنی به ابوالعباس . او راست : شرحی بر الکتاب سیبویه . (کشف الظنون ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد عتابی ، مکنی به ابن نصر بخاری حنفی . متوفی به سال 582 یا 586 هَ .ق . او راست : جوامعالفقه معروف بفتاوی عت...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد عجمی ، نزیل مصر، ملقب بشهاب و خاتمةالمحدثین ، پدر ابوالعز محمد. او راست ذیلی بر لب اللباب سیوطی . (تاج العروس ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد عرافی [ کذا ]، مکنی به ابوالقاسم . او راست : حل الرموز و فتح اقفال الکنوز.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد العروضی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 24 و 92).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد عسقلانی . او راست : مناقب الشیخ ابی العباس احمد الحرار بنام نزهةالابرار.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد عسکری . او راست : شرح تلقین ابن جنی که به سال 369 هَ .ق . در حیات مصنف از آن فارغ شده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد عقیقی . رجوع به عقیقی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد علفی حنفی ، ملقب بسری الدین . او راست : کفایةالاریب عن مشاورة الطبیب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (میرزا) ابن محمد علی میرزا، صدر دیوان اعلی ، ملقب بصدرالممالک . از بزرگان عهد کریمخان . رجوع به بمجمل التواریخ ابوالحس...