احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن قاسم بن حسن بن علی مکنی به ابوبکر و ملقب به فلکی . و او جدّ ابوالفضل الفلکی الحافظ الهمذانیست . شیرویه گوید:احمد فلکی از حسن بن حسین تمیمی و ابوالحسن علی بن حسن بن سعد بزاز و ابوبکر عمربن سهل الحافظ روایت کند واز او دو پسر وی ابوعبداﷲ الحسین و ابوالصقر الحسن روایت کنند و گوید او امامی جامع در هر فن و عالم به ادب و نحو و عروض و سائر علوم و خصوصاً حساب بود و از اینرو او را احمد حاسب و احمد فلکی لقب میدادند ومردی باهیبت و نزد مردمان صاحب حشمت و منزلت بود و در ذی القعده ٔ سال 384 هَ . ق . در 85 سالگی درگذشت .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قدوری . رجوع به ابوالحسین قدوری و قدوری ... شود. و او راست : مختصر القدوری فی فروع الحنفیه الکتاب فی المذهب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قراریطی ، مکنی به ابواسحاق . او وزیر متقی عباسی بود و در 331 هَ .ق . ناصرالدولةبن حمدان ، او را گرفته و جای ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قرطبی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قرطبی . بزرگترین ِ مشایخ ابن حزم . وفات او401 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قسطلی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قمولی مصری ، ملقب به نجم الدین . او راست : البحرالمحیط فی شرح الوسیط. جواهرالبحر. شرح بر کافیه ٔ ابن الحاجب م...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قومسانی ، مکنی به ابوعلی . صاحب کرامات . قبر او به انبط قریه ای بهمدان است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قیسی حناوی مالکی ، مکنی به ابوالعباس شهاب الدین . متوفی به سال 838 هَ .ق . او راست : الدرةالمضیئة فی علم ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قیسی قرطبی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الکاتب . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 61 و 350).