احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن الحسن بن عیّاش بن ابراهیم بن ایوب الجوهری ، مشهور به ابن عیاش و مکنی به ابوعبداﷲ. عالم شیعی . وی در اوائل مائه ٔ پنجم هجری میزیست . صاحب روضات گوید: او از معاصرین شیخ طوسی است و جعفربن محمد دورستی از وی روایت کند. او راست از کتب مشهوره : کتاب مقتضب الأثر فی النص علی ائمة الأثنَی ْعشر و این کتاب به وتیره ٔ کتاب علی بن الخراز قمی وتقلید آن نوشته شده است . و کتاب فی الأغسال المسنونةو جز آن و مجلسی در بحار و علماء دیگر در دیگر کتب از این کتاب روایت کنند. و رجوع به ابن عیّاش شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۲۲ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن متوکل علی اﷲ عباسی . رجوع به ابوالعباس احمد ... و رجوع به معتمد علی اﷲ احمد بن متوکل شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مثنی بن عبدالکریم . منجم . او راست : تعلیل زیج خوارزمی و طبقات الامم .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مجدالدوله مکنی به ابونصر. خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 338) آرد: نقلست که چون مدت دو سال از سلطنت مودود درگذشت ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مجدی ملقب بشهاب الدین . او راست : کتاب الحقائق فی حساب الدرج والدقائق . وفات وی به سال 850 هَ . ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. او راست : الوشی المصون و اللؤلؤ المکنون فی علم الخطّ الذی بین الکاف و النون شامل علم جفر و حروف ، و در آ...
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمد. وی کتاب راجع بفتوحات الشام تألیف احمدبن اعثم کوفی را بفارسی ترجمه کرده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. معروف بأبن مدبر کاتب . او بنقله ٔ کتب بعربی از مال خویش صلات میداد و افضال وی در حق آنان بسیار بود. (عی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مُحمّد. رجوع به علاء الدّوله سمنانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مُحمّد. رجوع به نشانجی زاده شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان...