اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اخراج

نویسه گردانی: ʼḴRʼJ
اخراج . [ اِ ] (ع مص ) بیرون کردن .بیرون کشیدن . بیرون آوردن . نقیض ادخال :
دی شوی بینی تو اخراج بهار
لیل گردی بینی ایلاج نهار.

مولوی .


وجه بیرون رفتن عقل از سر عاشق مپرس
کرد نافرمانی سلطان ز شهر اخراج شد.

نسبتی .


- اخراج ساختن ؛ دفع کردن . رد کردن . بدر کردن .
- اخراج کردن ؛ بیرون کردن . دفع کردن . کسی را از شغل و کار خود بازداشتن . طردکردن . راندن . نفی کردن . تبعید کردن . جلاء وطن .
|| ادا کردن باج را. || شکار کردن شترمرغ ابلق را. || نکاح کردن زنی را سرخ رنگ که سپیدی آن بسیاهی زند. || اخراج راعیه ؛ چریدن بعض چراگاه و گذاشتن بعض آنرا. || گذشتن بر کسی سالی که در نیم آن فراخی و در نیم دیگر تنگی بود. || اخراج بلد؛ نفی بلد. تبعید. نزد فارسیان بمعنی برآوردن گناهکاری را از شهری یا دهی و شهری و به دهی فرستادن و یا برآوردن شخص اخراجی یعنی آنکه او را از شهر یا ده برآورده باشند.
|| اخراج دم ؛ ۞ حجامت . خون گرفتن . || اخراج عضوی از بدن ؛ ۞ قطع عضوی از اعضاء. || اخراج براز؛ ۞ دفع آن . || اخراج البول دفعةً دفعةً؛ ایزاغ . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
اخراج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ خرج .
اخراج /'exrāj/ معنی ۱. بیرون کردن کسی از محل کارش. ۲. بیرون کردن. ۳. (صفت) کسی که از جایی بیرون شده باشد؛ اخراج‌شده. ۴. (اسم) [قدیمی] هزینه؛ خرج. فرهن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.