اخشید
نویسه گردانی:
ʼḴŠYD
اخشید. [ اِ ] (اِخ ) محمدبن ابی محمد طغج فرغانی مکنی به ابی بکر، اول از ملوک اخشید صاحب مصر و حجاز. وی بسال 323 هَ . ق ./ 934 م . استقلال یافت و تا 334 امارت داشت . ابن خلکان آرد: ابوبکر محمدبن ابی محمد طغج بن جف بن یلتکین بن فوران بن فوری بن خاقان الفرغانی الاصل ، صاحب سریر زرین ، منعوت به اخشید و صاحب مصر و شام و حجاز. وی اصلاً از اولاد ملوک فرغانه بود و معتصم باللّه بن هارون الرشید را از فرغانه گروهی بسیار آورده بودند و جف و دیگران را بشجاعت و تقدم در جنگها وصف کردند. معتصم به احضار آنان فرمان داد چون بیامدند، خلیفه در اکرام ایشان مبالغه کرد و قطائعی در سرمن رأی به اقطاع آنان داد و قطائع جف تا کنون بدانجا معروفست و او پیوسته بدانجا ببود و فرزندان یافت و در بغداد بشبی که متوکل کشته شد یعنی شب چهارشنبه ٔ سوم شوال سنه ٔ 247 هَ . ق . درگذشت . فرزندان وی بطلب معاش ببلاد مختلفه رفتند، طغج بن جف بلؤلؤ غلام ابن طولون پیوست و او در این هنگام مقیم دیار مصر بود و طغج را بخدمت گماشت و سپس طغج در جمله ٔ اصحاب اسحاق بن کنداج درآمد و پیوسته با او بود تا احمدبن طولون درگذشت و بین پسر او ابی الجیش خمارویه بن احمدبن طولون و اسحاق بن کنداج صلح شد و ابوالجیش طغج بن جف را در زمره ٔ اصحاب اسحاق بدید و بپسندید و ویرا از اسحاق بازگرفت و بر جمیع کسانیکه با وی بودند مقدم داشت و او را متقلد اعمال دمشق و طبریه کرد. طغج همچنان با او بود تا ابوالجیش کشته شد و آنگاه بخلیفه المکتفی باللّه پیوست و خلیفه او را خلعت داد و وزیر او در این روزگار عباس بن حسن بود و او خواست که طغج مانند دیگران نزد او تذلّل نماید و این معنی بر طغج گران آمد، پس وزیرخلیفه را بر او اغراء کرد تا ویرا بگرفتند و با فرزند او بابکر محمدبن طغج بزندان کردند و طغج بزندان درگذشت و ابوبکر پس از او مدّتی محبوس بود و سپس آزادشد و او را خلعت دادند و وی همواره مترصّد عباس بن حسن وزیر بود تا با برادر خود عبیداﷲ آنگاه که حسین بن حمدان او را بکشت انتقام خون پدر بازستد پس ابوبکر و برادر وی عبیداﷲ بسال 296 از شهر بیرون شدند و بگریختند عبیداﷲ به ابن ابی الساج پیوست و ابوبکر بشام شد و سالی در بادیه بگذرانید آنگاه به ابی منصور تکین الجزری پیوست و بزرگترین ارکان او شد و سریه ٔ بعث (گروهی که بر حجاج گرد آیند و آنان را از راهزنان مصون دارند) او موجب شهرت وی گردید و این بسال 306 هَ . ق . بود و او در این ایام متقلّد عمّان و جبل شراة بود از جانب تکین مذکور و بر راهزنان ظفر یافت و حجاج را نجات بخشید و گروهی از راه زنان را به اسارت گرفت و گروهی را بکشت و باقی را بپراکند و در همین سال ازدارالخلیفه المقتدرباللّه زنی مشهور بعجوز حج گذاشت و آنچه در این سفر دیده بود مقتدر را بازگفت . خلیفه ابوبکر را خلعت ها فرستاد و در رزق او بیفزود و ابوبکر پیوسته در صحبت تکین بود تا در سال 316 هَ . ق . بعلتی از او مفارقت جست و ما را حاجتی بتطویل ذکر آن نیست ابوبکر از آنجا برمله شد و تا سنه ٔ 318 در آنجاببود. آنگاه نامه های مقتدر مبنی بر انتصاب وی به ولایت دمشق بدو رسید و ابوبکر بدان شهر شد و در آنجا ببود تا قاهر باللّه او را در رمضان 321 ولایت قاهره داد و او سی ودو روز بدانجا بنام قاهر دعوت کرد آنگاه ابوالعباس احمدبن کیغلغ بار دیگر از قبل قاهر بولایت مصر منصوب شد (نهم شوال سنه ٔ 321) و باز ابوبکر محمدبن الاخشید از جانب خلیفه راضی باللّه بن المقتدر، پس از خلع عم ّ وی قاهر، بمصر بازگشت و بلاد شام و الجزیره و حرمین و جز آنها را ضمیمه ٔ قلمرو حکومت خود کرد وراضی بروز چهارشنبه بیست وسوم شهر رمضان المعظّم سال 323 هَ . ق . بمصر درآمد و برادر خویش المقتفی لامراﷲرا ولایت داد و شام و حجاز و جز آنها را ضمیمه ٔ امارت او کرد. واﷲ اعلم . سپس راضی در رمضان سنه ٔ 327 ابوبکر را بلقب «اخشید» ملقّب ساخت چه اخشید لقب ملوک فرغانه است و ابوبکر از اولاد ملوک فرغانه بود بدانسان که شرح آن در آغاز این ترجمه گذشت . و تفسیر این کلمه بعربی ملک الملوک است و هرکس که بر این ناحیه پادشاه میشد او را بدین لقب میخواندند چنانکه پادشاهان ایران را کسری و پادشاه ترک را خاقان و پادشاه روم را قیصر و پادشاه شام را هرقل و ملک یمن را تبع و ملک حبشه را نجاشی مینامیدند و اخشید را بر منابر بهمین لقب میخواندند و بدان شهرت یافت و این کلمه علم گونه ای برای او شد و او ملکی حازم و کثیرالتیقظ در جنگها ومصالح دولت و نیکوتدبیر و مُکرم لشکر و شدیدالقوی بود و کمان او جز وی کس نتوانستی کشیدن . محمدبن عبدالملک الهمذانی در تاریخ صغیر خود بنام عیون السیر آورده است که سپاه او شامل 400000 مرد بود و او مردی جبان بود و 8000 مملوک داشت که هر شب دو هزار تن از آنان او را حراست میکردند و بهنگام سفر در گرد خیمه ٔ خویش خدمتکاران میگماشت و بدین احتیاط هم وثوق نداشت و بشب بخیمه های فرّاشان می خُفت و پیوسته بر سریر ملک وسعادت بود تا در ساعت چهارم روز آدینه ٔ بیست ودوم ذی الحجه ٔ سال 334 هَ . ق . بدمشق درگذشت و تابوت او را به بیت المقدس بردند و جسد وی بدانجا دفن کردند. و ابوالحسین الرازی گوید ابوبکر اخشید بسال 305 درگذشته است . واﷲ اعلم . و ولادت او بروز دوشنبه ٔ نیمه ٔ شهر رجب سال 268 ببغداد بشارع باب الکوفه بود. رحمه اﷲ تعالی . و او استاد کافور الاخشیدی و فاتک المجنون است و کافور مذکور بتربیت دو پسر مخدوم خود با حسن وجوه همت گماشت و آنان ابوالقاسم انوجور و ابوالحسن علی هستند. رجوع به وفیات الاعیان جزء دوم صص 149 - 152 و الفهرست و عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 2 صص 85 - 86 و حبط ج 1 ص 304، 357، 358 و 392 و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اخشید. [ اِ ] (اِ) (بلغت فرغانه ) پادشاه پادشاهان . سلطان السلاطین . شاهنشاه . سیوطی در تاریخ الخلفاء گوید: اخشید بمعنی ملک الملوک است . (تاج ال...
اخشید. [ اِ ] (اِخ ) (آل ...) رجوع به آل اخشید و طبقات سلاطین اسلام تألیف لین پول ص 58 و 59 شود.
اخشید. [ اِ ] (اِخ ) ابن طغج . رجوع به اخشید محمد... شود.
اخشید. [ اِ ] (اِخ ) سارک (؟). حاکم سمرقند. خوندمیر در حبیب السیر آورده : در سنه ٔ ست و خمسین (56 هَ . ق .) معاویة عبیداﷲبن زیاد را از حکومت خراس...
آل اخشید. [ ل ِ اِ ] (اِخ )خانواده ای از امرای ايرانی نژاد که از سال 323 تا 358 هَ .ق . در مصر و شام و دمشق و حرمین به استقلال فرمانروا بوده...
کاخ اخشید. [ خ ِ اَ ] (اِخ ) آقای سعید نفیسی نوشته اند: «... جایگاه «اخشید» پادشاه سمرقند و کاخهای وی در آنجا (مایمرغ ۞ ) بود و این روستا در...
ابوبکربن اخشید. [ اَ بو ب َ رِ ن ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به ابن الاخشید ابوبکر... شود.