اداء
نویسه گردانی:
ʼDʼʼ
اداء. [ اِ ] (ع اِ) سربند خیک .
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اداء. [ اَ ] (ع مص ) اَدا. گذاردن دین و حق وپیام و رسالت و زکوة را. کارسازی کردن . رسانیدن وام و غیره . پرداختن (وام ، امانت و جز آن را). پ...
اداء کامل . [ اَ ءِ م ِ ] (ترکیب وصفی ) بجاآوردن کاریست بطریقی که امر شده است ، مثلاً کسی امام را درک کرده و نماز هم بخواند. (تعریفات جرجان...
اداء ناقص . [ اَ ءِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ) برخلاف اداء کامل است ، مانند نماز شخص منفرد و نماز شخص سابق بر امام در اعمال قبل از امام . (تعریفات ج...
ادا. [ اَ ] (از ع ، اِ) در تداول فارسی ، غمزه . عشوه . ناز. بشک . خوبی حرکات معشوق . (غیاث اللغات ): خوش ادا. || رمز. اشاره . (غیاث اللغات ) : ...
ادا. [ اَ ] (اِخ ) کنت نشینی در جنوب غربی ایداهو و نهر سباک آنرا از اوریفون جدا کند. مساحت آن در حدود 2800 میل مربع و سکنه ٔ آن در حدود 3000 ...
ادا. [ اِ ] (اِخ ) ۞ جزیره ای واقع در شمال اسقوجیابطول 10 هزار گز و عرض 4 هزار گز. اراضی آن کوهستانی است و چراگاهها و چند بندر دارد. (قاموس ...
ادا. [ اُ ] (اِخ ) از ولاةمعاصر اردشیر، از خانواده ٔ آمادونی ، داماد خانواده ٔسلگونی و پدرخوانده ٔ خسرودخت . دختر خسرو. اردشیر همه ٔ ولاة به استثنای...
ادا. [ اَدْ دا ] (اِخ ) نهریست در لومباردیا که از کوه امبرالی در قلتلینة خارج شود و بدریاچه ٔ کومو و غیر آن ریزد. طول مجرای آن 240 هزار گز و ...
عداء. [ ع َ ] (ع مص ) درگذشتن از حد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). || ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ...
عداء. [ ع ِ ] (ع اِ) سنگی نازک که بدان چیزی را بپوشانند. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). در محیط المحیط عِدو را بدین معنی نوشته و گوید جمع آن...