اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ادل

نویسه گردانی: ʼDL
ادل . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ نام مردی از مردم هلند که بار اول در سال 1619م . قسمتی از سواحل غربی استرالیا را کشف کرد و در قدیم ناحیت مکشوفه ٔ او را بنام او ادل میخواندند لکن سپس این نام متروک ماند. (قاموس الاعلام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ادل . [ اَ ] (ع مص ) افتادن پوست ریش خشک [ خشک ریشه ] و به شدن ریش . || جنبانیدن شیر تا دوغ شود. || گرانبار رفتن بچیزی .
ادل . [ اِ ] (ع اِ) ۞ دردِگردن . حِدْل . گردن درد. || هرچه که بدان گرانبار روند. || (ص ) شیر خفته و ترش شده .
ادل . [ اَ دَل ل ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دلالت . دلیلتر و رهنماتر. (غیاث اللغات ). دال تر. راه نماینده تر. رساتر در دلالت .- امثال :ادل ّ من ...
ادل . [ اَ لِن ْ ] (ع اِ) اَدْلی . ج ِ دلو.
عادل . [ دِ ] (ع ص ) داددهنده . ج ، عدول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقابل فاسق . || مشرک که غیر حق تعالی را به حق برابر و شریک سازد. (مه...
عادل . [ دِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدا.
عادل . [ دِ ] (اِخ ) لقب انوشروان است : همی نازد بعهد میر مسعودچو پیغمبربه نوشروان عادل . منوچهری .به آنچه ملک عادل انوشروان کسری بن قباد ...
عادل . [ دِ ] (اِخ ) ابن علی بن عادل حافظ معلم . از شعرای سده ٔ دهم . کتاب «ترجمان » علامه ٔ جرجانی را به ترتیب حروف هجا مرتب کرده است . رج...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
منصف
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.