گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اذآر نویسه گردانی: ʼḎʼAR اذآر. [ اِذْ ] (ع مص ) اذآر کسی ؛ بخشم آوردن او را. اغضاب . در خشم آوردن . (منتهی الارب ). || ترسانیدن او را. || حریص کردن ویرا. ایلاع . || دلیر کردن او را بر. دلیر گردانیدن . (منتهی الارب ). || برآغالانیدن ویرا بر. || مضطرکردن کسی را بسوی کسی ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی سلسله عذار سلسله عذار. دهخدا در فرهنگش معنی این عبارت را بیان نمی نماید، ولی در بخش سلسله چنین می نویسد: "سلسله عذار: («عذار» به معنی موی دراز نیست که به سلسل... آزار طلبی همان ترجمه ( مازو خیسم، مازو خیست) به فارسی است سیمین عذار سیمین عذار.[ ع ِ ] (ص مرکب ) سیمین عارض . سپید گونه : کزدر میدان او تا گوشه ٔ ایوان اومرکب سیمین ستام است و بت سیمین عذار. فرخی .مدتی بالا گر... مشکین عذار مشکین عذار. [ م ُ / م ِ ع ِ ] (ص مرکب ) معشوقی که در رخ وی خال سیاه باشد. (ناظم الاطباء). || که عذارش چون مشک به بوی و به رنگ باشد. گشنسب آذار گشنسب آذار.[ گ ُ ن َ ] (اِخ ) از جمله ٔ رجالی که قبل از جلوس وهرام پنجم به مقام واستریوشان سالار رسیده است . رجوع به ترجمه ٔ ایران در زمان... آزار گرفتن آزار گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آزار گرفتن از کسی ؛ از او رنجیده و دلتنگ شدن . به او خشم گرفتن : همه بندگانیم و فرمان تراست چه آزار ... آزار دادن آزار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رنج و درد و الم دادن . آزردن . اذیت کردن . ایذاء. آزار کردن . رنجانیدن . ازار خرگاه ازار خرگاه . [ اِ رِ خ َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دامن خرگاه . (آنندراج ). آزار نمودن آزار نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار رنجش کردن : از ما نه بحقیقت آزاری نمود. (تاریخ بیهقی ). عذار خط ریش سبیل گربه ویسکر خط ریش. [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عِذار. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف ). به انگلیسی whisker عذار. [ ع ِ ] (ع اِ) افسار ستور. (منتهی الار... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود