اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارتا

نویسه گردانی: ʼRTA
ارتا. [ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از نواحی طبرستان مستقرّ ابوخزیمه . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 165).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ارتا. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) اَرْتَه . در اوستا و پارسی باستان بمعنی مقدس است مانند اَردا چنانکه در ارتخشثره (اردشیر) بمعنی شهریاری مقدس و ار...
ارتا. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) بلغت زندو پازند بوم و زمین را گویند. (برهان قاطع). ارض .
ارتا. [ اَ ] (اِخ ) شهریست بترکیه ٔ اروپا واقع بمسافت 42 میلی جنوب یانیه ، در کنار نهر ارتای یسری و آنجا پلی است زیبا در حدود 300 ذراع و سکنه ...
ارتا. [ اَ ] (اِخ ) نام خلیجی است از بحرالیونان و نیز قسمتی از حدود شمالیه ٔ یونان ، بین 39 درجه عرض شمالی و 21 درجه ٔ طول شرقی و طول آن ...
ارتا. [ اَ ] (اِخ ) شهریست واقع در شمال غربی جزیره ٔ میورقه . سکنه ٔ آن قریب 8000 تن و شغل ایشان نسج کتان و دباغت و صید ماهی و داد و ستد م...
ارتا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ شهریست به ایطالیای علیا در مقاطعه ٔ نُوارِز، موقع آن بمسافت 25 میلی شمال شمال غربی نوارز بساحل دریاچه ٔ ارتای غربی ...
ارتاء. [ اِ ] (ع مص ) خندیدن : اَرتَاء الرجل ؛ ضحک فی فتور. (تاج العروس ).
آرتا - اشه ، اشا ، درستکار ، درستکردار ، راستی ، آرتا و اشه در آیین مزدنیستی فهم و بینشی گسترده دارند که به گونه ای ، چکیده همه آیین زرتشتی میباشد.( ...
سنسکریت: āratā ـ آرام شده، آرامش یافته. شاد، شادمان، مسرور، به وجد آمده.
ارطاء. [ اِ ] (ع مص ) اَرطی برآوردن زمین . || بالغ شدن و بزنی رسیدن دختر. (منتهی الأرب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.