گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ارتا نویسه گردانی: ʼRTA ارتا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ شهریست به ایطالیای علیا در مقاطعه ٔ نُوارِز، موقع آن بمسافت 25 میلی شمال شمال غربی نوارز بساحل دریاچه ٔ ارتای غربی . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی ارتا ارتا. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) اَرْتَه . در اوستا و پارسی باستان بمعنی مقدس است مانند اَردا چنانکه در ارتخشثره (اردشیر) بمعنی شهریاری مقدس و ار... ارتا ارتا. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) بلغت زندو پازند بوم و زمین را گویند. (برهان قاطع). ارض . ارتا ارتا. [ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از نواحی طبرستان مستقرّ ابوخزیمه . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 165). ارتا ارتا. [ اَ ] (اِخ ) شهریست بترکیه ٔ اروپا واقع بمسافت 42 میلی جنوب یانیه ، در کنار نهر ارتای یسری و آنجا پلی است زیبا در حدود 300 ذراع و سکنه ... ارتا ارتا. [ اَ ] (اِخ ) نام خلیجی است از بحرالیونان و نیز قسمتی از حدود شمالیه ٔ یونان ، بین 39 درجه عرض شمالی و 21 درجه ٔ طول شرقی و طول آن ... ارتا ارتا. [ اَ ] (اِخ ) شهریست واقع در شمال غربی جزیره ٔ میورقه . سکنه ٔ آن قریب 8000 تن و شغل ایشان نسج کتان و دباغت و صید ماهی و داد و ستد م... ارتاء ارتاء. [ اِ ] (ع مص ) خندیدن : اَرتَاء الرجل ؛ ضحک فی فتور. (تاج العروس ). آرتا آرتا - اشه ، اشا ، درستکار ، درستکردار ، راستی ، آرتا و اشه در آیین مزدنیستی فهم و بینشی گسترده دارند که به گونه ای ، چکیده همه آیین زرتشتی میباشد.( ... آرتا سنسکریت: āratā ـ آرام شده، آرامش یافته. شاد، شادمان، مسرور، به وجد آمده. ارطاء ارطاء. [ اِ ] (ع مص ) اَرطی برآوردن زمین . || بالغ شدن و بزنی رسیدن دختر. (منتهی الأرب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود