اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارس

نویسه گردانی: ʼRS
ارس . [ اُ ] (اِ) سرو کوهی . (جهانگیری ) (آنندراج ). شعوری بکسر راء آورده گوید: درخت آراج و بعضی فرهنگ ها درخت چنار نوشته اند. (شعوری ).
گونه ایست از سرو کوهی ۞ که آنرا به خراسان اُرس نامند و در جاده ٔ چالوس وگچسر هورَس گویند و در نوده بنام اَورَس مشهور است و در منجیل اَربس نام دارد و در هرزویل اردوج خوانده می شود و در آمل موسوم به وَرس باشد و در قوشخانه و سوالدی مسمی به اَرچه است و نیز آنرا ارچا و اُرسا گفته اند. مؤلف برهان گوید: و بعربی آنرا ابهل و عرعرخوانند و تخم ثمر آنرا جوزالابهل و ثمرةالعرعر گویند. (برهان قاطع). این درخت بیشتر در زمینهای استپی و آخر جنگلهای مرطوب چون منجیل و نوده و قوشخان و خراسان شرقی و کوههای میان چالوس و طهران منتشر است در ارتفاع 500 گزی نوده تا 2000 گزی قوشخانه . (گااوبا) :
الا تا مؤمنان دارند روزه
الا تا هندوان گیرند لکهن
بدریابار باشد عنبرتر
بکوه اندر بود کان خماهن
نروید ۞ از درخت ارس ، کافور
نخیزد از میان لاد، لادن
زیادی خرم و خرم زیادی
میان مجلس شمشاد و سوسن .

منوچهری .


از برای قوت دل گر بخوری بایدم
صندل و مندل نیابم غیر چوب ارس و تاغ .

ابن یمین .


رجوع به ابهل و عرعر و جوزالابهل و ثمرةالعرعر و پیرو و هُوَرْس شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ارس . [ اَ ] (اِ) اشک . (جهانگیری ). آب چشم . (صحاح الفرس ) (اوبهی ). اشک چشم . دمع. دمعة : ز آهم بود یک شراره درخش اَرَس باشداَرْس ِ مرا مایه ...
ارس .[ اِ ] (ع اِ) بیخ و اصل پاک . نژاد پاک . نسل طیب .
ارس . [ اَ ] (ع مص ) کشاورز شدن . برزگری کردن . برزگر شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
ارس . [ اَ رِ ] (ع ص ) کشاورز. ج ، اریسون . اَرارسه .
ارس . [ اُ رُ ] (ص ، اِ) در تداول عوام ، روس . روسی .
ارس . [ ] (اِخ ) نویین . از امرای مغول که در سال 661 هَ . ق . با امیرباغو و دوازده هزار سوار به سیستان شد. (تاریخ سیستان ص 400).
ارس . [ اَ رَ ] (اِخ ) ۞ (رود...) آب ارس از جنوب بشمال میرود و از کوههای قالیقلا و ارزن الروم برمیخیرد و بولایت ارمن و آذربایجان و اران می...
ارس . [ ] (اِخ ) از قصبات فرغانه . (جهانگشای جوینی ج 1 ص 73).
ارس . [ ] (اِخ ) برادر توقماق از نوکران امیر چوپان .(ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 98).
ارس . [ ] (اِخ ) یا راس یا اربس بن وندیح (ویذیح ، وندیح ، وندیچ و وندح ) از اجداد جودرز (گودرز). (تاریخ سیستان صص 34-35 حاشیه بنقل از طبری ...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.