اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارس

نویسه گردانی: ʼRS
ارس . [ ] (اِخ ) از قصبات فرغانه . (جهانگشای جوینی ج 1 ص 73).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ارس دات . [ اُ رُ ] (اِخ ) ۞ یک تن خارجی از سپاهیان اسکندر که بر او طغیان کرد و اسکندر با تیر او را از پای درآورد. (ایران باستان صص 1764-1...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ارس بار. [ اَ رَ ] (اِخ ) نواحی اطراف رود ارس .
ارس القس . [ اَ رُ سُل ْ ق ِ ] (اِخ ) ۞ او در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند بعمل اکسیر تام ّ دست یافته است . (ابن الندیم ).
ارس کنار. [ اَ رَ ک ِ ] (اِخ ) خرّه ای از ماکو.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ارس بزان . [ اَ س ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرک کنج چشم بز کوهی و گاو کوهی ، و آن کار تریاک فاروق کند و آنرا بعربی تریاق الحیة خوانند...
چشمه ٔ ارس . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ اَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رود ارس که در سرحد شمالی ایران جاری است : چو دختر آمدم از بع...
ارص . [ اَ رَص ص ] (ع ص ) آنکه دندانها نزدیک یکدیگر دارد. تنگ دندان . آنکه دندان بهم پیوسته دارد. الص ّ. ناگشاده دندان . مؤنث : رَصّاء. ج ، رُ...
از ریشه ی پارسی. 1-شوی. 2- زن.، همسر مرد. 3- ماده شیر
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
بهمن ش یار
۱۳۹۲/۰۱/۲۴ Iran
0
0

من برای پسرم میخواهم بک نام فارسی اصیل انتخاب کنم برام به چند نام های که با الیف شروع بشه رو برام یگید که از فارسی باشه.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.