ارس
نویسه گردانی:
ʼRS
ارس . [ ] (اِخ ) برادر توقماق از نوکران امیر چوپان .(ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 98).
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آرث . [ رَ ] (ع ص ) اَرَث . گوسپند خال خال .گوسفند منقط. گوسفند که خالهای سیاه و سپید دارد.
عرث . [ ع َ ] (ع مص ) برکندن . || مالیدن . || برکنده شدن . (منتهی الارب ).
ابن عرس . [ اِ ن ُ ع ِ ] (ع اِمرکب ) جانوری بَرّی شبیه بموش ، سر و پاهای آن بزرگتر و درازتر از آن ، موی دُمش افشان و در مصر بخانه ها الفت گی...
ارث بر. [ اِ ب َ ] (نف مرکب ) ارث بَرَنده . وارث .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بنات عرس . [ ب َ ت ُ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) ج ِ ابن عرس . مذکر ومؤنث در جمع یکسان است . (منتهی الارب ). رجوع به ابن عرس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ارث بردن . [اِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) وارث شدن . میراث بردن . ارث .
یکی از مراسمی که در شبه قاره (هند، پاکستان و بنگلادش) بین مسلمانان رواج دارد، برگزاری مراسم عرس است. عرس به عنوان جشن است ولی در اصطلاح رایج بین مسلما...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.