ارضی
نویسه گردانی:
ʼRḌY
ارضی . [ اَ ضا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رِضی و رضوان . خشنودتر. راضی تر. || مرضی تر.
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ارزی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارز، از قرای طبرستان .
ارزی . [ اَ رُزْ زی ی ] (ع ص نسبی ) منسوبست به اَرُزّ به معنی برنج و نسبت است به برنج پز و رزی بحذف همزه هم آمده است . مشهور بدین نسب...
ارزی . [ ] (اِخ ) اسفراینی . او راست : عجائب الدنیا. وفات وی به سال 279 هَ .ق . بود. (کشف الظنون ).
عرضی . [ ع َ ضا ] (ع اِ) نوعی از جامه . (منتهی الارب ). یکی نوع جامه . (ناظم الاطباء). || بعضی مرافق سرای و خانه . (لغت عراقی است ). (منت...
عرضی . [ ع َ ضی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عَرض .افقی . مقابل طولی . رجوع به عرض شود. || عرضه داشت و تذکار و اظهار عاجزانه . (ناظم الاطباء).
عرضی . [ ع َ رَ ضی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عَرَض .رجوع به عَرَض شود. || در اصطلاح منطق ، عارضی . مقابل جوهری . مقابل ذاتی . مقابل غریزی . ...
عرضی . [ ع ِ رِض ْ ضا ] (ع اِمص ) شادمانی . (منتهی الارب ).نوعی راه رفتن با میل و عدول . (از اقرب الموارد).
عرضی . [ ع ُ ضی ی ] (ع ص نسبی ) آنکه بر زین نشستن و ثبات نتواند. (منتهی الارب ). کسی که بر روی زین سست نشسته باشد. (ناظم الاطباء). کسی ...
عرضی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به عرض ، که آن شهر کوچکی است در صحرا بین فرات و دمشق ، از اعمال حلب . و چند تن از دانشمندان بدانجا منسو...