ارغون
نویسه گردانی:
ʼRḠWN
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) نوکر مولانا قطب الدین که از جانب امیر تیمور، آنگاه که متوجه روم بود، جهت استخلاص اموال شیراز و افراغ محاسبات آن ولایت تعیین شد و مولوی بدان جانب شتافته ببهانه ٔ نثار و پیشکش مبلغ سیصدهزار دینار کپکی از رعایا و محترفات بستاند و مولانا صاعد که در آن اوان از فارس آمده بود، این صورت را بعرض رسانیده حکم شد که شیخ درویش اللهی آن جناب را دوشاخه دزدلانه کرده بشیراز برد و آن وجوه را از وی ستانده بصاحبان مال رساند و نوکرش ارغون را که با مردم تعظم کرده بود از حلق بیاویزد و شیخ درویش متوجه شیراز گشته چون بمقصد رسید ارغون را بر دار اعتبار کشید. (حبط ج 2 ص 169).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ارغون . [ اَ ] (معرب ، اِ) ارغن . (جهانگیری ). ارغنون . (شعوری ). مخفف ارغنون . (برهان ). رجوع به ارغن و ارغنون شود. || (ص ) اسب تند و تیز. (ج...
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) بزبان ترک نام نوعی از ترکان باشد. (جهانگیری ). نام قومی است از اتراک ترکستان . (شعوری ). قبیله ای از ترکان . (رشیدی ).
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) (امیر... آقا) وی از دبیران اوگتای بود، و قاآن او را در موقعی که بین گرگوز و پسر جنتمور اختلاف بروز کرده بود، در جزء فرست...
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) ۞ ناحیه ٔ قدیم شمال شرقی اسپانیاکه امروزه شامل ایالات هوئِسکا، سرقسطه و تروئِل میشود: و مدینة طمریس و مدینة یاقة و م...
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است . (آنندراج از ظفرنامه ٔ شرف الدین علی یزدی ).
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) (غروق ...) موضعی است . (حبط ج 2 ص 182).
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) وی از طرف میرزا سلطان حسین حاکم استراباد بود.(سال 865 هَ . ق .). رجوع به عبدالرحمن ارغون شود.
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) رجوع به محمد باقر (امیر...) ارغون شود.
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) رجوع به محمد مقیم (امیر...) ابن امیر ذوالنون ارغون شود.
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) رجوع به محمدسعید (امیر...) ارغون شود.