ارغون
نویسه گردانی:
ʼRḠWN
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) نوکر مولانا قطب الدین که از جانب امیر تیمور، آنگاه که متوجه روم بود، جهت استخلاص اموال شیراز و افراغ محاسبات آن ولایت تعیین شد و مولوی بدان جانب شتافته ببهانه ٔ نثار و پیشکش مبلغ سیصدهزار دینار کپکی از رعایا و محترفات بستاند و مولانا صاعد که در آن اوان از فارس آمده بود، این صورت را بعرض رسانیده حکم شد که شیخ درویش اللهی آن جناب را دوشاخه دزدلانه کرده بشیراز برد و آن وجوه را از وی ستانده بصاحبان مال رساند و نوکرش ارغون را که با مردم تعظم کرده بود از حلق بیاویزد و شیخ درویش متوجه شیراز گشته چون بمقصد رسید ارغون را بر دار اعتبار کشید. (حبط ج 2 ص 169).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) ابن اباقاخان . اباقاخان میل داشت که پس از او پسر وی ارغون بمقام ایلخانی برسد ولی چون این امر با یاسای چنگیزی که س...
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) ملک . رجوع به ارسلان ارغون و تتمه ٔ صوان الحکمه شود.
ارغون آقا. [ اَ ] (اِخ ) رجوع به ارغون (امیر... آقا) شود.
آلب ارغون . [ ل ِاَ ] (اِخ ) چهارمین فرمانروا از سلسله ٔ اتابکان لرستان . هلاکو پس از فتح بغداد برادر او تکله را بکشت و او را حکومت لرستان داد...
اصیل ارغون . [ اَ اَ ] (اِخ ) (امیر سید...) از امیران درگاه میرزا سلطان ابوسعید تیموری بود که بسال 863 هَ .ق . هرات را تصرف کرد. خواندمیر آرد:...
الب ارغون . [ اَ اَ ] (اِخ ) شمس الدین اتابک از حکام لرستان پدر یوسف شاه و عمادالدین است . بعد از اتابک تکله حکومت لرستان یافت . (تاریخ گزی...
جمال ارغون . [ ج َ اَ ] (اِخ )برادر کوچک میرزاسلطان احمد فرزند سلطان سعید بود که با برادر خود در نواحی رامن بجنگ و ستیز برخاست و شکست خورد. رج...
ارسلان ارغون . [ اَ س َ اَ ] (اِخ ) (ملک ...) ابن الب ارسلان عم ّ برکیارق سلجوقی . (راحةالصدور چ لیدن ص 143) (تاریخ سلاجقه ٔ عماد کاتب چ قاهره...
چارباغ امیر مزید ارغون . [ غ ِ اَ م َ اَ ](اِخ ) در ظاهر بلخ است . (مرآت البلدان ج 4 ص 35).
چهارباغ امیرمزید ارغون . [ چ َ غ ِاَ م َ اَ ] (اِخ ) رجوع شود به چارباغ مزید ارغون .