گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ارگ نویسه گردانی: ʼRG ارگ . [ اَ ] (اِ) ۞ قلعه ٔ کوچکی باشد که در میان قلعه ای بزرگ سازند.(برهان قاطع). دِز در دِز. قلعه . حصار : به ارگ اندرون بازدارم ورابجز نیکوئی پیش نارم ورا. فردوسی .رجوع به ارک شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی ارگ ارگ . [ اَ ] (اِخ ) اسمی است از اسامی نیّر اعظم که آفتاب باشد. (برهان قاطع). رجوع به ارک شود. ارگ ارگ . [ اَ رَ / اُ رُ ] (اِ) ریسمانی باشد که گاهی بر درخت آویزند وبر آن نشینند و در هوا آیند و روند و گاهی بر پای اسب و استر بندند و در علف زا... ارگ ارگ . [اِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ واحدکار است در سلسله ٔ ث .ژ.اِس و مساویست با کاری که قوه ٔ یک دین ۞ در صورتی که نقطه ٔ اثرش در امتداد قوه ی... ارگ ارگ . [ اُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (از یونانی اُرْگانُن ۞ و لاتینی ارگانوم ۞ ) یکی از آلات موسیقی شبیه به پیانو که با پنجه ٔ دست نوازند. || ... ارگ ارگ . [ اَ ] (اِخ ) نام موضعی به زرنج شهر سجستان بین دروازه ٔ کرکویه و دروازه ٔ نیشک که درآن بناهای بزرگ برآورده بودند و بانی آن عمرو ل... ارگ پت ارگ پت . [ اَ پ َ ] (پهلوی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) اَرْگپَد. رجوع به ارگبد و ارگ پات و ارجبذ شود. ارگ زن ارگ زن . [ اُ زَ ] (نف مرکب ) که ارگ نوازد. رجوع به ارگ شود. ارگ پات ارگ پات . [ اَ ت َ ] (پارسی باستان ، ص مرکب ، اِ مرکب ) ارگبد. ارگبذ. کوتوال . دژبان . رئیس ارگ . و این شغلی بود مهم که شاهان هخامنشی به اشخ... کاخ و ارگ الحمراء در غرناطه این شهر در بر دارنده ی بقایای گسترده ای از یک کاخ اسلامی در تاریخ میانه و یکی از معروفترین آثار تاریخی هنر اسلامی است (بلر،۱۳۸۶: ۳۱۱).محمد اول غالب در... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود