ارنگ . [ اَ رَ ] (اِخ ) (رودِ ...) در اوستا ((رَنگها)) اسم رودی است با آنکه مکرراً در اوستا از آن اسم برده شده است و در کتب پهلوی غالباً به آن برمیخوریم باز تعیین محل آن مشکل و بطور حتم نمیدانیم که کدام از رودهای معروف حالیه در قدیم چنین نامیده میشده است . بواسطه ٔ قاصر بودن عبارات اوستا و درهم و برهم بودن مندرجات کتب پهلوی راجع به آن مستشرقین هر یک رود معروفی را حدس زده اند، وندیشمان
۞ گمان میکند که در اوستا از رود رنگها سند مقصود باشد. هارلز
۞ مینویسد که آمودریا (جیحون ) از آن اراده شده است . اشپیگل
۞ و یوستی
۞ و گایگر
۞ به سیردریا حدس زده اند. دُلاگارد
۞ بسیار دور رفته و آنرارود معروف روسیه وُلگا
۞ پنداشته است . دارمستتر بکلی از مشرق منحرف گشته آن رادر مغرب عبارت از دجله دانسته است . مارکوارت
۞ می نویسد از بندهشن که ذکرش بیاید مفهوم میشود که رنگها (ارنگ ) رود زرافشان باشد در سغد. بارتولومه
۞ و وست
۞ آنرا رود داستانی و افسانه ونیم افسانه تصور کرده اند. بی شک در عهد اوستا رنگها اسم رود مخصوص معروفی بوده است و بعدها بمرور زمان ازتعیین محل آن قاصر آمده اند تا آنکه در عهد تدوین کتب پهلوی که حالا در دست داریم این رود رنگ و روی رود معنوی گرفته یا بقول برخی از مستشرقین مثل رود افسانه ای شده . در میان احتمالات مذکوره سِند و وُلگا کمتر جالب دقت است مندرجات اوستا نیز تا بیک اندازه بر خلاف این است که رنگها در مغرب و از آن دجله مقصود باشددر بندهش بسا کلمه ٔ اَرَگ یا ارنگ بجای رنگهای اوستا استعمال شده است ، در فصل بیستم که مخصوصاً از رودها صحبت میدارد در آغاز مفصلاً از ارنگ و وه روت یاد کرده گوید ((دو رود از شمال (اپاختر) البرز (هربورچ ) یکی بسوی مغرب (خوروران ) جاری است و موسوم است به ارنگ دیگری بسوی مشرق (خوراسان ) جاری است و موسوم است به وه روت (ونگوهی در اوستا))). پس از آن بندهش طوری این دو رود را تعریف کرده است که قهراً باید آنها را از رودهای مینوی تصور کرد چه میگوید
18 رود دیگر که از سرچشمه ٔ آنها برمیخیزد دوباره به ارنگ و وه روت میریزد ارنگ و وه ورت باقصی حدود زمین میرود و بدریا ریخته میشود تمام کشورها از آنها سیراب میگردد هر دو باز در دریای فراخکرت بهم میرسد دگرباره بسرچشمه ای ازهمانجائی که آمده برمیگردد همانطوری که روشنائی از البرز بدر آمده دگرباره بسوی آن فرودمی آید آب نیز ازالبرز بیرون آمده و به آن فرومیرود... پس از شرحی از این قبیل داستان باز در فقره ٔ
8 همین فصل از بندهش آمده است : ((من دوباره متذکر میشوم که ارنگ رودی است در خصوص آن گفته شده است که آن از البرز می آید و بمملکت سوراک
۞ میرود در اینجا آنرا ((آمی )) مینامند)). از این فقره ٔ بندهش برمی آید که رنگ همان زرافشان باشد چه سوراک بجای کلمه ٔ سغد میباشد و از فقره ٔ
29 از فصل
15 بندهش بخوبی برمی آید که سوراک بجای سُغد اوستا استعمال شده است . در تفسیر پهلوی نیز در فقره ٔ
4 از فرگرد اول وندیداد سُغذ به سوریک
۞ ترجمه شده است ولی آمی یادآور آمودریاست . بندهش در متمم فقره ٔ مذکور ارنگ را تا بمملکت مصر سیر داده و در آنجا به آن اسم نیو (نیل ؟) میدهد. چنانکه ملاحظه میشود با این بیانات درهم وبرهم تعیین محل رود بغایت دشوار است (فصل
21 فقره ٔ
3 بندهش نیز ملاحظه شود) بسا در کتب پهلوی اروند بجای ارنگ آمده و این بیشتر مایه ٔ اشتباه شده است چه از بعضی کتب صراحةً برمی آید که اروند در پهلوی اسم دجله است از این قبیل در فصل
3 از بهمن یشت در فقره ٔ
5 از اروند و فرات و اسورستان اسم برده شده است در فقرات
21 و
38 باز اسم اروند دیده میشود بهمن یشت که بخصوصه از آخرالزمان صحبت میدارد یکی از علائم ظهور سوشیانس را جنگی که در عراق واقع خواهد شد میشمارد بنابراین اروند در آنجا کلیةً به معنی دجله است .(رجوع کنید برساله ٔ سوشیانس تألیف نگارنده ). در فقره ٔ
2 از فصل
92 دادستان دینیک آمده است : ((آبی که از اردویسور ناهید میریزد باندازه ٔ تمام آبهائی است که در جهان جاری است به استثنای اروند... محل اردویسور در سپهر است )). در اینجا نمیتوانیم بگوئیم که از اروند دجله اراده شده است یا آنکه بجای رنگها استعمال شده رودی در مشرق ایران مقصود است . در آفرین هفت امشاسپند آمده است : بکند که اُوْروَنت دارای تمام قوتهاشود. رجوع کنید به اوستای اشپیگل
۞ ج
3 ص
236. اشپیگل در اینجا کلمه ٔ اوْروَنت (اروند) را همان ارنگ بندهش و رنگهای اوستا دانسته مثل انکتیل دُپرون
۞ آن را با سیردریا یکی میداند. چنانکه ملاحظه میشود در کتب پهلوی اروند هم برای دجله استعمال شده است و هم برای رنگهای اوستا. فردوسی هم صراحةً میگوید
: اگر پهلوانی ندانی زبان
بتازی تو اروند را دجله خوان .
میتوان گفت که متأخرین اشتباهاً کلمه ٔ اروند را در پهلوی بجای کلمه ٔ ((اَرَک )) یا ((ارنگ )) استعمال کرده اند چه ((زادسپرم )) بعینه مثل فقره ٔ اول از فصل بیستم بندهش از دو رود اوستا رنگها و ونگوهی اسم برده گوید از شمال کوه البرز دو رود بیرون می آید ولی بجای آنکه مثل بندهش بیکی از این دو رود ارنگ و بدیگری اسم بدهد اولی را اروند و دومی را وه مینامد اروند همان الوند است فقط راء بلام تبدیل یافته است . یاقوت حموی در معجم البلدان و کلیه ٔ فرهنگها اروند ضبط کرده بجای الوند کوه معروف همدان دانسته اند اروند یا الوندصفت است به معنی تند و چالاک و توانا در اوستا اَاُورونت مذکور استعمال شده است از آن جمله در فقره ٔ
131 آبان یشت در تفسیر پهلوی این کلمه اروند شده . در ادبیات فارسی گذشته از آنکه اروند اسم کوه و رودی است بمعانی که در اوستا آمده نیز استعمال شده است . فردوسی گوید
: به ارمان و اروند مرد هنر
فرازآورد گنج و زرّ و گهر.
اَاُوروت اسپ در اوستا اسم پدر کی گشتاسب است امروز لهراسب گوئیم معنی لفظی آن دارنده ٔ اسب تندرو میباشد. در عهدساسانیان همین کلمه با کلمات دیگر ترکیب یافته جزو اسامی خاص آن زمان گردید مثل اروندزیک پسر خسروپرویزکه بدست شیرویه کشته شد. (حمزه ٔ اصفهانی چ برلن ص
42). همانطوری که ایرانیان کوه بلند و باشکوه و بزرگ همدان را اروند نامیده اند بمناسبت شکوه و بزرگی و تندی رود دجله به آن نیز اروند نام نهاده اند ولی آن مربوط برنگهای اوستا نیست . از مندرجات خود اوستا چنین برمی آید که این رود در مشرق واقع است نظر بقرائن آمودریا و سیردریا بیش از سایر رودها قابل توجه است و بخصوصه سیردریا. اینک جاهائی که در اوستا از رنگها ذکری شده است : در فرگرد اول وندیداد در فقره ٔ
19 آمده است : ((سرزمینی که در سرچشمه ٔ رنگها واقع است شانزدهمین مملکتی است که من اهورامزدا بیافریدم . ساکنین آنجا سر و بزرگ ندارند اهریمن در آنجا زمستان دیو آفریده پدید آورد و تئوژیه را در آنجا مسلط نمود)). در این جا از سرزمین رنگها خاکی اراده شده که این رود از آنجا میگذرد. در فرگرد مذکور
16 مملکت نامیده شده است که غالباً در مشرق واقع هستند و در تعیین محل آنهاابداً اشکالی نداریم از آن جمله است سغد (سمرقند) ومرو و بلخ و هرات و جرجان و قندهار و هلمند (سیستان ) و ری و هند و کابل و طبرستان در سر این ممالک اختلافی در میان نیست چه اسامی آنها در اوستا غالباً شبیه به اسامی امروزی این ممالک است یا آنکه بطور تحقیق میدانیم که این ممالک در قدیم چنین نامیده میشده اند مجموعاً از شانزده مملکت اسم برده شده آریاویچ (خوارزم - خیوه ؟) در سر آنها جای دارد و مملکت رنگها آخرین آنهاست . نظر به آنکه قسمت بزرگ این ممالک چنانکه ذکر کرده ایم معلوم و از برای قسمت دیگر حدسهای تقریباً درست میتوان زد جهت ندارد یکی دو تا از این ممالک را که از برای آنها بواسطه ٔ عدم اطلاع کافی خود نمی توانیم محلی معین کنیم افسانه بشماریم اگر نمی توانیم بطور یقین بگوئیم که کدام رود در مشرق ایران از رنگهااراده شده است ولی بطور حتم میتوانیم بگوئیم که این رود با دجله یکی نیست چه در فقره ٔ مذکور وندیداد اززمستان آنجا صحبت شده عراق دارای زمستانی که قابل شکایت باشد نیست دیگر آنکه در آن فقره ای مندرج است که ساکنین رنگها سر و بزرگی ندارند و این مناسب تر است بحال تورانیان چادرنشین و بیابان نورد که در طرف مشرق در اقصی حدود ایران منزل داشته اند تا بحال ساکنین قدیم عراق که از سه هزار سال پیش از مسیح نوبه بنوبه در تحت سلطنت سومر و آکاد و بابل و آشور و ایران بوده اند. اما قوم تئوژیه را که بر مملکت رنگها مسلط بوده باید قومی فرض نمود مثل قوم غیرآریائی که بر مملکت وارِن (طبرستان ) مسلط شده بود و در فقره ٔ
17 از فرگرد اول وندیداد از آن سخن رفته است . در فقره ٔ
63 آبان یشت که از رنگها ذکری شده اطلاع مخصوصی بدست نمی آید چه از خود ((پااورو)) کسی که نذر کرده از برای ناهید در کنار رود رنگها قربانی کند اطلاعی نداریم ولی از فقره ٔ
81 همین یشت میتوان استنباط کرد که رنگها در مشرق واقع است و احتمال دارد که سیردریا باشد چه یواِیشت از خاندان فریان در جزیره ٔ موج شکن رنگها از برای ناهید قربانی کرد. فریان تورانی همان است که گاتها یسنا
46 قطعه ٔ
12 از او اسم برده از دوستان زرتشت شمرده شده است لابد خاندان و بازماندگان او مناسب تر است که در سرزمین خود در خاک توران قربانی کنند تا در کنار دجله ، در مهریشت در فقره ٔ
104 مندرج است : ((به مهر درود میفرستیم کسی که دست بلندش پیمان شکن را گرفتار سازد گرچه او در شرق باشد گرچه او در غرب باشد گرچه او در دهنه ٔ رنگها باشد گرچه او در مرکز زمین باشد)). در فقرات
18 و
19 از رشن یشت آمده است . ((ای رشن پاک اگر هم تو در سرچشمه ٔ رنگها باشی ما ترا بیاری میخوانیم ای رشن پاک اگر هم تو در دهنه ٔ رنگها باشی ما ترا بیاری میخوانیم .)) از فقرات فوق برمی آید که ازرنگها رودی در اقصی حدود اراده شده است و این قهراًما را به سیردریا متوجه میسازد. دیگر از جاهایی که در اوستا از رنگها ذکری شده است فقره ٔ
29 بهرام یشت است از این قرار: ((بهرام (فرشته ٔ پیروزی ) بزرتشت نیرو و قوت در بازوان و صحت بدن و پایداری بخشید و آن قوه ٔ بینائی که ماهی در آب زندگانی کننده کَرَ
۞ دارد که یک گرداب را بباریکی موئی در رنگهای پهن و ژرف بعمق هزار قد آدمی تواند دید)). در این فقره از وسعت و عمق و بزرگی رنگها سخن رفته است بنابراین تعریف زرافشان که نسبةً رود کوچکی است مناسبتی با آن ندارد. در رام یشت در فقره ٔ
27 گوید:((از برای او (وایو = فرشته ٔ هوا) گرشاسب در گوذ
۞ در جوی رنگها در بالای تخت زرین فدیه آورد)). گوذَ همین یک بار در اوستا آمده است . همینقدر میدانیم که یکی از شعبات رنگها میباشد. در این جا یادآور میشویم که کلیه ٔ اعمال گرشاسب در سیستان و کابل صورت گرفت لابد در کنار رود معروف سرزمین خود یا مجاور آن فدیه نثار فرشته ٔ هوا کرده از او خواستار بوده که وی را به انتقام کشیدن از خون برادرش موفق بدارد هرچند که سیستان و کابل نیز از سرزمین آمودریا و زرافشان و سیردریا دور است ولی در این فقره ذکر اسم یل زابُلی بکلی خیال ما را از دجله منصرف میسازد. (یشتها تألیف پورداود ج
1 صص
222 -
227).